منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 69
بازدید دیروز : 146
بازدید هفته : 482
بازدید ماه : 479
بازدید کل : 26098
تعداد مطالب : 327
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1


Alternative content



آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 327
:: کل نظرات : 5

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 8

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 69
:: باردید دیروز : 146
:: بازدید هفته : 482
:: بازدید ماه : 479
:: بازدید سال : 2803
:: بازدید کلی : 26098
نویسنده : فرهنگیان
چهار شنبه 25 تير 1393

باسلام

مشق عشق این هفته سیروس امیر زادگان************

کوچه هایمان را به نامتان آذین بستیم تایادمان نرودکه کوچه محل زندگی نیست محل کوچ است.

ازدریچه نگاه شهداهمه پدیده هازنجیراتصال آدمی به معبود است.شاید اگر راه سرخ شهیدان نبودهرگز دستمان با تاکهای روی دیوار دوست نمی شد وگوشمان راآواز اطلسی ها ونگاهمان رارنگ سرخ شقایق ها نمی نواخت وروزگاربا تکرارثانیه ها وآمد وشدفصلهابه انتها می رسیدوناچار بودیم  هر روز ازخیابانهای دراز ودلمرده بگذریم  وهرشب ازهمان گذرهای سرد وکسل کننده ،خسته به خانه برگردیم  وباز روز ازنو روزی از نو،در کوچه باغ سبزشهدادریافتیم که دستهای آسمان ،مهتابی است وزمین پله آسمان  است ویقین داریم که اگر شهدانبودند عشقی زنده نمی ماند ودرختان جوانه هایشان را روی دامن آسمان نمی کاشتند.

 

شهید سیروس امیرزادگان  در سال 1346در سه چادری در یک خانواده عشایری دیده به چهان گشود.دوران ابتدایی رادر مدارس سیارعشایریفارس گذراندوراهنمایی را درشیراز به اتمام رساند وپس از طی دوران متوسطه واخذدیپلم درشهرکوار در کسوت سربازی عازم جبهه های جنگ شد ومدت یک سال را در مناطق عملیاتی سپری نمود ودر این اثنا پس از قبولی در مرکز تربیت معلم جهرم به تحصیل بازگشت ومدت یکسال را نیز در این مرکز گذراند وپس از آن مجددا به عنوان بسیجی به سوی جبهه شتافت  وحدود4ماه درجبهه های خوزستان ومنطقه فاو درصف غیور مردان بسیجی مشغول دفاع ازکیان میهن ودین بودو سرانجام در آخرین درگیری های فاو ودرحین عقب نشینی تاکتیکی نیروهای خودی از فاو به درجه رفیع شهادت نائل گردید وبه خیل عاشوراییان گم نام پیوست.

محل شهادت:فاو                                                 تاریخ شهادت:27/1/1367

محل دفن:گلزارشهدای کوار                                    تاریخ تولد:1343

نام پدر: محمد                                                     میزان تحصیلات:فوق دیپلم

محل تحصیل:تربیت معلم جهرم                                                                رحمت واسعه الهی بهره راه او باد.

 


:: بازدید از این مطلب : 924
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فرهنگیان
دو شنبه 23 تير 1393

باسلام

این جلسه در نمازخانه اداره با حضور تمامی کارمندان اداره آموزش وپرورش با سخنرانی مربی کلاس آقای  جاوید بهرام غاری که یک ماه پیش در کارگاه آموزشی که توسط سپاه  برگزارگردید شرکت کرده است.

ایشان درمورد ماهواره گفتند:حضرت امام علی (ع)علم در دست نا اهل ازشمشیربرنده در دست دیوانه زنجیری خطرناکتراست.

منظور از ماهواره خودابزارماهواره نیست بلکه مظروف آن است که امروزنااهلان مشرکین،مستکبرین وشیطان پرستان ارآن براب انحراف دین ومومنان استفاده میکنندتا راه خدارامنحرف کنند. درطول تاریخ مشرکین خواهان جهالت بشربوده اند لذا لذات مادی راتبلیغ می نمودندوامروز جاهلیت مدرن با استفاده ازابزاری چون ماهواره آنچه راکه در گذشته خداوند قومی رابخاطر آن نابودنموده است تبلیغ می نمایندمثل ترویج همجنس بازی (قوم لوط)،اشرافی گری(قارون)،زنا وکم فروشی،کشتن دختران و(سقط جنین)،تنبلی وکم تحرکی واستفاده ازنجاسات مانندشرب خمرواستفاده ازسبک ماهواره ای  و... اگرچه ماهواره به کلی حرام نشده ولی تمام مراجع رعایت ازقوانین موجود راواجب دانسته اند ،لذاقانون جمهوری اسلامی آن را منع نموده است. والسلام

ومذت استفاده از ماهواره:

بود مردی  بی نوا وآس وپاس                          کهنه کفشی روز وشب یکتا لباس

مفلسی بی چاره وبی خان ومان                     گشته مفروض ازتمام مردمان

خانه اش سست ومحقر بی دوام                       سالهامستاجرآن کهنه بام 

روزی ازایام من گفتم به خویش                         باید اورا مرهمی برقلب ریش

باید اورا من دیگر یاری کنم                               وقت آن آمد که همکاری کنند

مبلغی آوردم ومحض خدا                                 گفتم او را قرضهایت  کن ادا

چند روزی رفت ازاین ماجرا                                دیدمش می آیدو باصد دعا

در دودستش دیش وبشقابی نهان                     گقت:اول آرزویم شدعیان

گشته ازپول توای بهتر زجان                            ماهواره میهمان سفره مان

هرشبی باصدکانال وصدنوا                              گشته ایم آزاد ما ازغصه ها

چندسال بعد دیدم اعتیاد                               حاصل عمرش همه داده بباد

نوجوانش گوشه زندان وحبس                        دخترش باخودکشی وقتل نفس

این همه سوغات آن بشقاب بود                      کاش آن فکرکمک درخواب بود

کاش آن یک لقمه نان درسفره بود                    کاش بشقابی درآن خانه نبود

ای خدابیدارکن هرخواب را                             ریشه کن،کن دیش وآن بشقاب را

سراینده:عبدالحمید روحانی


:: بازدید از این مطلب : 412
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فرهنگیان
دو شنبه 23 تير 1393

یک آیه ، یک حدیث

وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ
و چون قرآن خوانده شود گوش بدان فرا داريد و خاموش مانيد اميد كه بر شما رحمت آيد
در برابر تلاوت قرآن از سوى هركس كه باشد، باید سكوت كرده و گوش بسپاریم. «و اذا قُرء القرآن فاستمعوا له» («قُرِء» مجهول آمده است) سكوت و گوش سپردن به قرآن، زمینه‏ى برخوردارى از رحمت الهى است. «لعلّكم تُرحمون»

     قال رسول الله (صلى الله علیه و آله ) :

الصَّومُ فِى الحَرِّ جَهاد

روزه گـــــــرفتن در گرما، جهـــــــاد است .

بحار الانوار، ج 96، ص 257


:: بازدید از این مطلب : 413
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فرهنگیان
یک شنبه 22 تير 1393

داعش (دولت اسلامی عراق و شام)

«داعش» یا «دولت اسلامی عراق و شام» یکی از نام­هایی است که طی ماه­های اخیر بیش از هر گروه و بازیگر غیررسمی دیگری در خاورمیانه نامش نه تنها در عراق و شام بلکه در میان رسانه­های منطقه­ای وبین­المللی شنیده می­شود. در ادامه ضمن بررسی چگونگی تشکیل این گروه، نحوه عضو­گیری، وضعیت عمومی و فعلی­اش در کشورهای عراق و سوریه، بررسی خواهد شد.

داعش: تشکیل در عراق ریشه در افغا نستان

زمان تأسیس داعش به یک دهه پیش تر از امروز و مکان آن را به سرزمین عراق منصوب می­کنند؛ جایی که ابومصعب الزرقاوی از رهبران القاعده، با ورودش به عراق رسماً از تاسیس گروهی سفلی – جهادی بنام «جماعت توحید و جهاد» خبر داد. در این زمان بیش از یکسال بود که نظام بعثی تحت امر صدام حسین با حمله­ی ایالات متحده آمریکا و متحدینش سقوط کرده بود و پل برمر آمریکایی حکومت دو ساله و موقتش را در این سرزمین دائر کرده بود. عراقی بحرانی و کاملاً در حال گذار و بی ثبات، درست به مانند آنچه که از سال 2001 با حمله­ی آمریکا به افغانستان رخ داده بود و همچنان ادامه داشت (و دارد). لذا  القاعده -که هدف اعلامی آمریکا به افغانستان خطاب شده بود-  سعی بر واکنشی متقابل و ایجاد جهادی همه جانبه با این کشور در سراسر خاورمیانه و هر جای دیگری که آمریکایی­ها حضور داشتند، داشت. القاعده­ای که در دهه­ی 1980 و عمدتاً تحت تأثیر دو عامل ایجاد، تقویت و حیات یافته بود نخستین آنها حمله­ی شوروی به افغانستان بود و دومین آنها تأثیر پذیری رهبرانش از وقوع انقلاب اسلامی در ایران بود. هرچند در دهه­ی 1980 القاعده تحت حمایت مستقیم آمریکا و متحدین منطقه­ای­اش برای تنگ کردن عرصه بر شوروی بود در نیمه­ی دوم دهه­ی 1990 نیز این گروه با نوعی سکوت قابل تأمل آمریکایی­ها و حمایت آشکار پاکستانی­ها، دوشادوش گروه طالبان توانست در تسخیر بخش عمده­ی این کشور و برپایی حکومت اسلامی طالبان نقش قابل توجهی را ایفا کند(مرکز مطالعات معاونت سیاسی، 1392: 33).

اما پس از واقعه­ی 11 سپتامبر دست کم در ظاهر امر این گروه رادیکال اسلامی در مقابل متحد و حامی پیشین اش یعنی آمریکا قرار گرفته است. گروه «جماعت توحید و جهاد» دو سال پس از تشکیل به «دولت اسلامی عراق» تغییر نام دادند و در این سال درگیری­های آنان با آمریکایی­ها و دولت مرکزی عراق بسیار شدیدتر از قبل شد و این وضعیت نسبتاً تا اواخر سال 2008 ادامه یافت تا اینکه با حملات گسترده­تر ارتش آمریکا و تقویت نیروهای تازه تأسیس نظامی و امنیتی عراق، تنی چند از رهبران آنها از جمله زرقاوی (2006)، ابی عمر البغدادی (2010) و ابی حمزه المهاجر (2010) کشته شدند.

 

روند تضعیف دولت اسلامی عراق در سال 2011 نیز ادامه پیدا کرد اما در پایان این سال که مصادف با خروج تمامی نیروهای نظامی و رزمی آمریکا در عراق بود به دلیل عدم توانایی کافی نیروهای عراقی این گروه مجال دوباره­ای برای عرضه­ی اندام بیش از پیش یافت. فضای جدید اما با تعمیق بحران و تنش میان سیاسیون عرب سنی و شیعه عراق بر سر پرونده­ی امنیتی طارق الهاشمی تشدید بیشتری یافت. و عملاً دولت اسلامی عراق در مناطق اهل سنت به سهولت بیشتری شروع به یارگیری افزون­تری نسبت به قبل کرد که همین امر به طور مستقیمی منجر به گسترش حملات تروریستی دامنه­دار در عراق طی سال­های 2012 و 2013 شد. این وضعیت در دسامبر 2013 به اوج خود رسید چرا که داعش توانست استان بزرگ الانبار واقع در غرب عراق و در مجاورت سوریه و اردن را تصرف کند و از آن زمان تا کنون درگیری­های شدیدی بین ارتش عراق و این گروه­های سلفی - تکفیری همچنان در حال انجام است.

 

برگرفته ازمقاله فرهنگی بسیجی عبدالرضا فتحی


 

مادر دلمان مهر پیمبر داریم                           مردانگی ازخصلت حیدر داریم

داعش رقمی نیست که یادش بکنیم               ماعطر جهاد بدر وخیبر داریم

ما دشمن اصلی به ستوه آورده ایم                یک ملت نستوه دلاور داریم

اینهاهمه از لطف خداهست که ما                  چون خامنه ای ولی ورهبر داریم

سراینده:عبدالحمید روحانی


:: بازدید از این مطلب : 413
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فرهنگیان
یک شنبه 22 تير 1393

مجید مجیدی در یادداشتی در حمایت از مردم بی‌دفاع غزه نوشت: مرگ و نفرین بر محافل حقوق بشری که چشم و گوششان کر شده و نمی‌بینند این‌همه ظلمی را که به یک ملت می‌رود، حتماً از نگاه بی‌فروغ آن‌ها این‌همه زن و کودک بی‌دفاع که کشته می‌شوند انسان نیستند!

در متن کامل این یادداشت به‌قلم کارگردان «رنگ خدا» آمده است:

بسمه تعالی

سرزمینی را می‌‌شناسم که به‌وسعت یک تاریخ به آن ظلم شده… سرزمینی را می‌شناسم که سلاحشان ایمان به خداست، در مقابل بمب‌ها و مو شک‌ها سینه‌شان را سپر می‌کنند. پناهگاهی ندارند به‌هنگام بمباران‌های وحشیانه اهریمنان. سرزمینی را می‌شناسم که در ماه ضیافت خدا بر سر سفرهٔ سحر و افطارشان بمب‌های ویرانگر است.

مردم این سرزمین به‌راستی در این ماه میهمان خدا هستند و با شهادتشان برای ابد میهمان خدا خواهند بود. سرزمینی را می‌شناسم که نوجوان آن را به‌جرم دفاع از سرزمین اشغال شده‌اش زنده زنده در آتش می‌سوزانند. مرگ و نفرین بر محافل حقوق بشری که چشم و گوششان کر شده و نمی‌بینند این‌همه ظلمی را که به یک ملت می‌رود، حتماً از نگاه بی‌فروغ آن‌ها این‌همه زن و کودک بی‌دفاع که کشته می‌شوند انسان نیستند!

البته روی سخن من نه محافل حقوق بشری، نه دولت‌های غربی و نه دولت‌های عربی که اگر غیرتی داشتند امروز صهیونیزمی نبود، بلکه روی سخن من مردم آزاده جهان است. چطور می‌توان شاهد بود که ده‌ها تن بمب بر سر ملتی بی‌دفاع و مظلوم ریخته شود و جهان در یک سکوت مرگبار فرو رود!

چگونه می‌توان پیکر بی‌جان و آغشته به خون کودکان بی‌دفاع را دید و سکوت کرد! بیاییم همگی ندا دهیم که مردم غزه آغوش ما پناه شماست. به آن‌ها بگوییم که این تصاویر کودکان آغشته به خون در حافظه تاریخی ما می‌ماند و دل‌های‌مان برای همیشه نسبت به غاصبان و جلادان صهیونیزم پر از نفرت باقی خواهد ماند. و در آخر به مردم غزه بگوییم ما کنار شما هستیم، دل‌های‌مان با شماست و به شما به‌خاطر پایداری و استقامتتان و شجاعتتان درود می‌فرستیم.


:: بازدید از این مطلب : 373
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فرهنگیان
یک شنبه 22 تير 1393

باسلام

ساحل کرامت سبط اکبر

امام مجتبی

 

نام مبارك «حسن» را برایش خداوند انتخاب نمود این نام در اصل نام پسر بزرگتر هارون بود و خدا خواست كه با این نام گذاری بار دیگر به مردم یادآوری كند كه امام علی علیه السلام نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله مانند هارون است نسبت به موسی علیهماالسلام. چنانچه نام مبارك «حسین» نیز نام پسر كوچكتر هارون بود البته نه دقیقا با این الفاظ بلكه با الفاظی به زبان عبری ولی دقیقا از لحاظ معنا معادل «حسن» و «حسین». چنانچه در روایات وارد شده كه اسم پسران هارون «شُبَّر» و «شبیر» بوده است و او را "سبط" می گویند تا معلوم شود همانطور كه اسباط موسی علیه السلام و بنی اسرائیل از مقام وصایت برخوردار بودند، امام حسن مجتبی علیه السلام نیز از این ویژگی یعنی وصایت جدّ بزرگوارش برخوردار بوده است.

 

زینت دوش نبی

در كتاب "كشف الغمه" آمده است كه روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله حضرت حسن علیه السلام را بر دوش خود سوار كرد و فرمود:

"هر كه مرا دوست دارد باید این فرزندم را نیز دوست بدارد ."

و از ابوهریره نیز روایت شده است كه وی گفته:

هیچگاه حسن -علیه السلام- را ندیدم مگر این كه اشك از چشمانم جاری شد. چون روزی در خدمت رسول خدا -صلی الله علیه و آله- بودم كه دیدم حسن -علیه السلام- دوید و آمد تا در دامان پیامبر -صلی الله علیه و آله- نشست و پیامبر -صلی الله علیه و آله- دهان او را بوسید و سه مرتبه فرمود:

"خدایا من حسن را و هر كه او را دوست بدارد دوست می دارم !"

و باز از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله نقل شده كه فرمودند:

"حسن و حسین دو گوشواره عرش اند !"

هر گاه یاد مرگ و قبر و بعث و صراط می نمود گریه می كرد و چون یاد می نمود عرضه شدن اعمال بر خداوند را نعره می كشید و مدهوش می گشت و چون به نماز می ایستاد بند بند بدنش می لرزید چرا كه خود را در مقابل پروردگار می دید

و همچنین:

بهشت به خداوند شكایت نمود كه مرا مسكن فقرا و مساكین قرار داده ای ؟!

خداوند در جواب فرمود:  

آیا خشنود نیستی به این كه اركان تو را با حسن و حسین مزین ساختم؟!

در این هنگام بهشت بر خود مباهات نمود و بالید مانند خرامیدن عروس!

 

غرق در ذات حق

در مناقب ابن شهر آشوب آمده است كه امام حسن مجتبی علیه السلام هر گاه وضو می گرفت بدنش می لرزید و رنگ مباركش زرد می شد. علت را از آن حضرت جویا شدند، فرمود:

"سزاوار است بر كسی كه به نزد ربّ العرش می رود این چنین باشد!"

وقتی به مسجد می رفت به دم در كه می رسید سر را به سوی آسمان بلند می كرد و می فرمود:

«الهی ضیفك ببابك یا محسن قد أتاك المسیء فتجاوز عن قبیح ما عندی بجمیل ما عندك».

یعنی خدایا مهمان تو بر درگاهت ایستاده. ای خدای نیكوكار! گنه كار به نزدت آمده پس بگذر از زشتی های من به حق آن زیبایی هایی كه در نزد توست، ای كریم!

این جملات اوج تواضع امام معصوم ما را بر درگاه پروردگار نشان می دهد كه علی رغم عصمت، خود را مسیء می داند و اعمال نیكوی خود را زشتی هایی كه نیاز به بخشش و آمرزش دارد!!

ولادت امام حسن مجتبی (ع)

 

و از امام صادق علیه السلام نقل شده است كه فرمودند:

امام حسن علیه السلام در زمان خود از همه مردم عابدتر و زاهدتر و بافضیلت تر بودند و هر گاه سفر حج می رفت پا برهنه راه می پیمود (1) و هر گاه یاد مرگ و قبر و بعث و صراط می نمود گریه می كرد و چون یاد می نمود عرضه شدن اعمال بر خداوند را نعره می كشید و مدهوش می گشت و چون به نماز می ایستاد بند بند بدنش می لرزید چرا كه خود را در مقابل پروردگار می دید. هر گاه قرآن می خواند و به آیات بهشت و جهنم می رسید بهشت را از خدا درخواست می كرد و از جهنم به خدا پناه می برد و هر وقت در قرآن می خواند: « یا أیها الذین آمنوا ...» می فرمود: « لبیك اللهم لبیك » در هر حالی كسی كه او را ملاقات می كرد می دید كه مشغول ذكر خداست. راستگوترین مردم بود در عین این كه از همه فصیح تر بود.

 

بر آستان کریمان

شخصی به خدمت امام حسن مجتبی علیه السلام رسید و او را قسم داد به آن خدایی كه او را كرامت فرموده كه بیا و به فریاد من برس و مرا از دست دشمنی كه نه به پیر رحم می كند و نه به صغیر ترحم، رهایی ده.

امام فرمود: بگو دشمنت كیست تا از او دادخواهی كنم!

آن شخص گفت: دشمن من فقر است!

آن حضرت لختی درنگ نمود و بعد از آن خادم خود را طلبید و فرمود:

هر آن چه مال نزد تو موجود است حاضر نما!

خادم پنج هزار درهم آورد و حضرت فرمود: به وی بده.

پس از آن، حضرت آن مرد را قسم داد كه اگر بار دیگر هم گرفتار این دشمن شدی به من پناه بیاور تا تو را از شرش برهانم!!

بهشت به خداوند شكایت نمود كه مرا مسكن فقرا و مساكین قرار داده ای! خداوند در جواب فرمود: آیا خشنود نیستی به اینكه اركان تو را با حسن و حسین مزیّن ساختم؟ پس بهشت بر خود مباهات نمود و بالید مانند خرامیدن عروس...

داستان تقسیم اموالش معروف تر از آن است كه ذكر شود. روایت است كه چند مرتبه كلیه اموالش را نصف نمود و بین فقرا تقسیم كرد.

باز مردی دیگر به در خانه اش آمد و با زبان شعر، عرض حاجت و افتقار نمود. آن حضرت، خادم را طلبید و فرمود:

چقدر مال در خانه داریم؟

گفت: دوازده هزار درهم.

فرمود: همه اش را به این فقیر بده.

خادم گفت: دیگر چیزی برای خود نداریم.

فرمود: بر خدا توكل كن و به او حسن ظن داشته باش كه جایش را پر خواهد كرد.

و بعد آن فقیر را طلبید و فرمود: ما حق تو را ندادیم لكن آنچه در نزدمان بود را دادیم !!! (2)

 

پی نوشت:

1- در روایتی دیگر آمده كه آن حضرت بیست و پنج مرتبه با پای پیاده به حج رفته اند.

2- غالب مطالب از جلد اول کتاب «منتهی الآمال» تألیف شیخ عباس قمی نقل شده است.

 

برگرفته ازسایت تبیان

حمید حاج علی                 


:: بازدید از این مطلب : 427
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فرهنگیان
چهار شنبه 18 تير 1393

با سلام

هرهفته با یکی از شهدای شهرستان کوار آشنا خواهیم شد******امروز شهید سرمست معصومی

دلا یاران عاشق زود رفتند                      ازاین وادی همه خوشنود رفتند

من وتو مثل یک مرداب ماندیم                  خوشا آنان که مثل رود رفتند

سال 1342بود.سال آغاز نهضت امام خمینی. سال که بارقه ئ نوردر شب ظلمت ایران درخشیدن گرفت،سرمست معصومی یکی از خیل میلیونی یاران ""گهواره ای""آن پیر فرزانه بودکه در آن سالها به دنیا آمد.روستای قلعه نو کوار وجود این نوزاد شهادت فرجام را بالیدو میلاد اورا تهنیت گفت.

هفت سال داشت که به دبستان قلعه نو قدم نهاد وبا استعدادی سرشاردوران تحصیل را سپری کرد.پس ازاتمام دوران تحصیلی  ابتدایی وراهنمایی وارد هنرستان شهید غفاری شدودر رشته برق ادامه تحصیل داد.درهمان سال بود که..................در ادامه مطلب


:: بازدید از این مطلب : 404
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فرهنگیان
سه شنبه 17 تير 1393

وزشمار فتنه ۷۸/ آیا همه چیز با یک «سلام» شروع شد؟

   
   
"یکی از مشکوک‌ترین اتفاقات در ان روز نصب اطلاعیه ای بی نام نشان بود که از دانشجویان دعوت می کرد در ساعت ۲۱ امشب در کوی تجمع کنند..."
روزشمار فتنه ۷۸/ آیا همه چیز با یک «سلام» شروع شد؟
به نقل از تسنیم، امروز ۱۵ سال از واقعه فتنه ۱۸ تیر ۷۸ می‌گذرد؛ واقعه ای که هرچند در ظاهر با اعتراض چند تن از دانشجویان در کوی دانشگاه تهران به تعطیلی روزنامه سلام آغاز شد، اما بسیاری از کارشناسان معتقدند که این فتنه، حاصل توطئه‌ای برنامه‌ریزی شده بود که با استفاده از دانشجویان به وقوع پیوست.

هرچند این واقعه بارها و بارها در رسانه‌ها و نشریات مختلف به انحاء گوناگون بازخوانی و بازروایی شده است، با این حال در زمان فعلی، با توجه به این نکته دانشجویان ورودی به دانشگاه‌های کشور را اغلب جوانانی تشکیل می‌دهند که در سالهای بروز این واقعه بیش از ۴-۵ سال نداشته و این فتنه را از نزدیک لمس نکرده‌اند، بازخوانی جزئیات واقعه کوی دانشگاه ۷۸ می‌تواند مفید باشد.
 

:: برچسب‌ها: ۱۷*تیر*۷۸ ,
:: بازدید از این مطلب : 418
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فرهنگیان
سه شنبه 17 تير 1393

باسلام

درتاریخ 17/4/93جلسه شورای قشربسیج فرهنگیان شهرستان کواردرمکان سالن جلسات اداره آموزش وپرورش باحضور اعضاجلسه  برگزارگردید این جلسه به بحث    1- مشکلات ماهواره ،اینکه چگونه مدارس وفرهنگیان به خصوص  معاون پرورشی می توانند با دانش آموزان کار کنند وآنها راتوجیه کنند که سراغ ماهواره نروند واثرات تخریبی ماهواره بر روی دانش آموزان ارزیابی شد   .    2- راهکاری که ارائه گردیداینکه کارگاه آموزشی جهت اولیاءدانش آموزان برگزار گرددو خانواده ها براین معضل اجتماعی آگاه شوند تا اولیاءمربیان دست به دست هم می تواندجلو این تهاجم فرهنگی بگیرد.

 

 

 


:: بازدید از این مطلب : 386
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فرهنگیان
سه شنبه 17 تير 1393

 در آسمانِ عشق و وفای اول بانوی اسلام

حضرت خدیجه

 

ابر، خون گریه می ‏کند و باد، شروه می‏ خواند. ماه، سرگردان، کوچه پس کوچه‏ های آسمان را شیون کنان می ‏دود. فضای آسمان مکه گویی آکنده از اندوه است. کعبه نیز دیگر بر فرشته ‏ای لبخند نمی ‏زند، مگر می‏ توان چهره نورانی رسول‏ خوبیها را، غمگین دید و بی ‏تفاوت بود؟! 

هنوز چشم ‏های اشک بار پیامبر خدا -صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله‏- از بدرقه همیشگی عموی مهربانش "ابوطالب" تَر بود. هنوز قلب مهربان محمّد -صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله- تسکین ندیده بود که شمع نگاه خویش را بر بالین بستر فراق خدیجه -علیهاالسلام- یافت.

صدای لرزان بانوی بزرگ اسلام، و موج ‏های مکرر اندوه بود که بر شانه‏ های شکوفه ‏پوش پیامبر -صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله‏- می‏ کوبید و از یاس ‏های مأیوس، فریاد فاطمه -علیهاالسلام- می ‏تراوید که هر لحظه بر بی‏ قراری‏ اش افزوده می‏ شد. خانه، بوی کوچ می ‏داد و چشم ‏های محمّد -صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله‏-، بوی باران.

پیامبر -صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله- در گوشه ‏ای نشسته بود و برخاستن جان خویش را می‏ نگریست و می‏ گریست.

مگر می‏ شود آسمان دل خاتم‏ الانبیاء نگیرد؟! مگر می‏شود سیل اشک پیامبر خدا، از گوشه‏ چشمان نازنینش به راه نیفتد؟

او خدیجه‏ اش را از دست می دهد. همراه خوشی‏ ها و ناخوشی ‏های زندگی اش.

وقتی که آن بانوی مکرمه، مَحرم روز و شب رسول خدا‏ شد و روشنای خانه او، پا به موسمی گذاشت که تا پایان عمرش از توفان و صاعقه و سختی ‏های بیش و کم خالی نبود، شانه به شانه رسالت، تمام تنگناها و مصیبت ‏ها را دید و صبر کرد و مرهم زخم ‏های دل پیامبر -صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله‏- شد و قوت بازوانش. 

او در سایه همسریِ پیامبر خدا، هرگز لب به شکایت باز نکرد و جز رضای خدا و رسولش، آرزویی نداشت. با تمام ثروت و بضاعت سرشار خویش، تسلیمِ جوانمردیِ تهی‏ دستی شد که تنها سرمایه اش، پاکدامنی و عصمت بود. خدیجه –علیهاالسلام- برای دین خدا و در راه رسول او، از دنیا چشم پوشیده و غرق در جمال نور، کوله ‏باری از زخم زبان قریش را لِه کرد، و پر افتخار، خود را همسر وفادار "محمد امین" نامید تا یار و یاور رسالت او باشد و نامش در پیشگاه حق، در صف اولین زنان بزرگ عالم درآید.

نازپرورده قبیله قریش، نخستین دلی بود که در برابر اسلام، سر تسلیم و بندگی فرود آورد و با سلاح صبر و سپر امید به آینده روشن اسلام، به مصاف زنان مکّه می‏ رفت و آنها را از کویر سوزان دل و فقر معنوی سرزمین جانشان باخبر می‏ کرد؛ همان زنانی که در کوچه‏ های شهر مادیّت، با خارهای سرزنش، دل خدیجه –علیهاالسلام- را بارها و بارها زخمی کردند. آن‏ها که با تیر ملامت و گوشه کنایه‏ هایشان، قلب او را مجروح کردند: "خدیجه ثروتمند کجا، و محمّد فقیر کجا؟!"

پیامبر -صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله‏- برافروخته شد و فرمود: «خاموش عایشه! دیگر هیچ‏گاه درباره آن بانوی بزرگ چنین روا مدار که در زمانی که همه مرا تکذیب کردند، خدیجه مرا تصدیق کرد و در آن هنگام که هیچ کس به رسالتم ایمان نمی ‏آورد، خدیجه نخستین زن مومن اسلام شد و تمام ثروتش را در کف آئینم نهاد»

اما بانوی آفتاب را سکه ‏های زر، مسخّر نکرده بودند و روح حقیقت ‏بین او، نشر اسلام را ارزشمندتر از حصر اموال در چند روز دنیای فانی می ‏دانست. 

کجا تاجری را دیده ‏اید که تمام سرمایه ‏هایش از مال و خاندان و شهرت و اعتبار خویش را رها کند و در عوض آن، مهر پیامبری را بخرد که جز غم مهجوری و غریبی، ارمغان دیگری برایش نخواهد داشت.

بی ‏جهت نیست که او محبوبه دو دنیای پیامبر -صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله‏- است!

او تنها یک همسر برای رسول خدا نبود، که هم سرِّش بود، انیس و قرین غربت‏ هایش بود. در عطش دعوت‏های نبوی، چشمه ‏های معنوی و مادی خود را به روی پیام ‏های تشنه و آسمانی پیام آور خدا گشود.

دین حق، با شمشیر علی -علیه‏ السلام- و یاری ابوطالب و داشته ‏های خدیجه –علیهاالسلام- روی پای خود ایستاد.

اگر نبود همراهی دست‏های بخشنده او در لحظه به لحظه ی رسالت نورانی احمدی، شاید طفل اسلام، در "شعب ابی‏ طالب" به بلوغ خویش نمی ‏رسید. در آن روزهای سوزان و شب‏های هراس آور سخت که مومنان با هسته خرما، راه بر گرسنگی خویش می‏ بستند.

وفات حضرت خدیجه (س)

 

چه زیباست که نام خدیجه –علیهاالسلام- در تاریخ اسلام، تفسیر اولین زنی است که اسلام آورد و محمد - صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله‏ - را در سراشیبی دلهره‏ های رسالت، باور کرد.

بانویی که شرافت، آیینه رفتار او، و نجابت، نشانه شرافتش بود. او که خداوند، وجودش را مایه پیوند امامت و رسالت قرار داد و بزرگ‏ترین هدیه و گوهر این جهانی و آن جهانی را برای رونق بازار روشنگری، دریافت کرد و مادر فاطمه –علیهاالسلام ـ همان معمای خلقت افلاک شد.

بانویی که بهشت، از همسایگی او به خود می‏ بالد، و زمین، در سخاوت و کرامت و شهامت و شرافت، بانویی نظیر او به خود ندیده است.

او که در شب معراج، جبرئیل از جانب خود و خداوند، به وسیله شوی گرامی ‏اش، بر او سلام فرستاد و آن هنگام که نان و خرمای همسر را تا غار حرا می ‏برد، جبرئیل از تماشای منظره عاشقانه او، چنین پیام آورد که:

«یامحمد! بر خدیجه از جانب پروردگارش سلام برسان و او را به خانه ‏ای از زبرجد در بهشت بشارت ده»

حق بود اگر هیچ یک از همسران پیامبر -صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله‏- به جلالت شأن او نرسند و مهر و محبت رسول خدا نسبت به هیچ کدامشان به اندازه او، بی ‏اندازه نباشد که عایشه، روزی گفت: «چرا این همه از خدیجه می‏گویی، در حالی که او پیرزنی بیش نبود؟!» و پیامبر -صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله‏- برافروخته شد و فرمود:

«خاموش عایشه! دیگر هیچ‏گاه درباره آن بانوی بزرگ چنین روا مدار که در زمانی که همه مرا تکذیب کردند، خدیجه مرا تصدیق کرد و در آن هنگام که هیچ کس به رسالتم ایمان نمی ‏آورد، خدیجه نخستین زن مومن اسلام شد و تمام ثروتش را در کف آئینم نهاد.»

آری، حجاز هنوز سرشار از لحظه لحظه ی ایثار خدیجه –علیهاالسلام- بود و لبریز از عطوفت ابری او.

و ای کاش می‏ ماند تا شاهد فتح مکه باشد و صدای رسای اذان بلال را که بر بام بلند کعبه آوای رسالت نبوی را سر داد، می شنید و "هبل"، این شوم پوشالی را تکه تکه شده و افتاده بر قدم ‏های رسول خدا می دید. 

اگر نبود همراهی دست‏های بخشنده او در لحظه به لحظه ی رسالت نورانی احمدی، شاید طفل اسلام، در "شعب ابی‏ طالب" به بلوغ خویش نمی ‏رسید. در آن روزهای سوزان و شب‏های هراس آور سخت که مومنان با هسته خرما، راه بر گرسنگی خویش می‏ بستند

حال پیامبر -صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله‏-، آخرین خواهش خدیجه –علیهاالسلام- را به خاطر می ‏آورد که از همسرش ‏خواست، تا برای خدا از پای نیفتد و در کنار علی -علیه ‏السلام- بایستد و به خاطر فاطمه –علیهاالسلام-، چشم‏های مادر را ببندد تا با خاطری آسوده، به آرامش عمیق ابدی بپیوندد.

امّا خدیجه –علیهاالسلام-، هرگز رنج تنهایی را بر پیامبر -صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله‏- بر نمی ‏تابد و دختر کوچک خویش را به تیمارداری و غمخواری پدر می ‏گمارد در لحظه ‏های خاکستر و سنگ و دشنام.

و اکنون روزی است که میهمانی رمضان، بی‏ حضور خدیجه –علیهاالسلام- بر محمد-صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله‏- طی شد و این فاطمه –علیهاالسلام- است که بازار اشک، در چشمانش رونق گرفته و بر مزار غریبانه مادر با او وداعی جاودانه می‏ سراید:

مادر! رفتنت غمی است بر دل و اشکی در چشم من و پدر. قسم به خدایی که به من قدرت داد تا در رحم با تو سخن بگویم و سبب آرامش تو باشم و سوگند به نوری که از تو زاده شدم، پدرم را تنها نخواهم گذاشت. و این پیمانی خواهد بود، میان ما سه تن...

لحظاتی نگذشت که جبرئیل نازل شد و عرضه داشت: «ای رسول خدا! پروردگارت می‏فرماید سلام مرا به فاطمه برسان و بگو: مادرت در خانه ‏ای بهشتی است که بند بند آن از طلا و ستون ‏هایش از یاقوت سرخ است و در کنار آسیه (همسر فرعون) و مریم دختر عمران به سر می ‏برد». 

و رسول خدا، خود، دل شکسته و نالان، دل جوی فاطمه ی غمگینش است.

و اکنون تو از اوج معرفت و عظمت آن بانوی بزرگی که استواری امروزِ بنای دین، از بركت خشتِ نخستینِ اوست که همه هستی خویش را در راه خدا و رسالت رسولش فدا کرد، متحیر می ‏مانی و بی‏ اختیار، درودی خالصانه از تار و پود وجودت نثار روح آسمانی اش می‏ کنی:

سلام بر تو ای نور كبری، ای نیّره عظمی!

سلام بر تو ای خدیجه، مادر زهرا !

سلام بر تو و تربتی که تو را در بر گرفت...


:: بازدید از این مطلب : 435
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فرهنگیان
سه شنبه 17 تير 1393

با سلام

محفل انس با قرآن درروز دوشنبه 16/4/93از ساعت 6عصر در مکان مصلای چهارده معصوم (ع)شهرستان کوار باهمکاری اداره اوقاف وامور خیریه شهرستان شیراز باحضور قاری ممتاز وبرجسته بین المللی  شیخ محمد شمیث از کشور مصر برگزارگردید این برنامه همزمان با اقامه نماز جماعت مغرب وعشاء وصرف افطاری همراه بود.

 


:: بازدید از این مطلب : 432
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فرهنگیان
چهار شنبه 11 تير 1393

باسلام

درتاریخ 11/4/93جلسه سرگروه های حلقه های صالحین در سالن جلسات اداره آموزش وپرورش با حضور فرمانده محترم سپاه ومدیر اداره آموزش وپرورش کوار  برگزارگردید.

درابتدافرمایش مقام معظم رهبری در رابطه با آشنایی با معارف قرآن وماه مبارک رمضان وقسمتی از وصیت نامه شهید چمران قرائت شد

.1-ودر ادامه جلسه کلیپ درمورد تبلیغاتی که درصداوسیماصورت می گیرد.وافراد رابه مصرف زیاد وتجمل گرایی سوق می دهد.مانند مسابقات پیامکی ،وسایل آشپزخانه و.....

2-همچنین استفاده از زنان در تبلیغات تلویزیونی که از نظر اسلام درست نیست ودر واقع الگو برداری ازغرب ومهرتاییدزدن براعمال ورفتار اشتباه غرب است.

ودر ادامه یکی از اعضاء

3-در مورد مشکلات مساجد ونبود روحانی در مساجد وکمرنگ شدن تبلیغات دینی ازطریق مساجدکه بزرگترین پایگاه تبلیغات اسلامی ما ایرانیان است.

4-روحانیانی که در مساجد وجود دارنددرمباحث خودنمی توانند با مردم ارتباط برقرار کنندتا اینکه جوانان راجذب کنند چه خلای وجود دارد که جوانان جذب احزاب های گوناگون می شود؟واینکه روحانی قلب مسجداست.

ودرادامه سرهنگ جاویدی فرمانده محترم سپاه کواربا آرزوی قبولی طاعات وعبادات

5-سیاست کلی صالحین اینکه در تمام سطوح کاهای فرهنگی -تربیتی واردویی و...صورت گیردتا این جلسات پربارگردد،هم برای خود مربی وهم برای اعضای حلقه از جمله کارها دادن انگیزه وامتیاز به فرهنگیان وهمچنین بهترین زمانبرای کلاسها تعیین شود تاگیرایی لازم صورت گیرد.

ومهندس عبیدی مدیراداره آموزش وپرورش :

6-آموزش راجزءکار می دانددرصورتی که آموزشی تاثیرگذارباشد یعنی جلسات صالحین بایدتاثیرخودرا بر روی اعضا شرکت کننده داشته باشد.

 

 

 

 

والسلام

 


:: بازدید از این مطلب : 419
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فرهنگیان
سه شنبه 10 تير 1393

باسلام

برگزاری محفل انس باقرآن هرروزازساعت 7 الی 8 صبح درمکان نمازخانه اداره آموزش وپرورش باحضورکلیه فرهنگیان بسیجی شاغل دراداره  (هرروز تلاوت 1 جزء قرآن کریم)


:: بازدید از این مطلب : 385
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فرهنگیان
یک شنبه 8 تير 1393

 .

 

 

رمضان

 

 

 

 

 

 

 

 

ماه مبارک رمضان

ماه مبارک رمضان

ماه مبارک رمضان

1-رمضان، در لغت از ماده رمض، به معناى شدت گرما و تابش آفتاب بر سنگ و شن مى‏باشد. با توجه به اين كه ماه رمضان، ماه تحمل سختى‏ها و عطش و گرسنگى است، به اين اسم، نام‏گذارى شده است. اين ماه، نهمين ماه سال در تقويم هجرى قمرى و يگانه ماهى كه است كه نامش در قرآن آمده است و يكى از نام‏هاى خداوند به شمار مى‏رود. ازاين‏رو، در روايت اسلامى تصريح شده كه رمضان به ماه اضافه گردد و به هيچ وجه، به تنهايى ياد نشود. ماه رمضان، بر همه ماه‏ها برترى دارد؛ زيرا تمامى كتاب‏هاى مهم آسمانى، مانند تورات، انجيل، زبور، صحف و قرآن، در اين ماه نازل شده‏اند و شب قدر و شهادت حضرت على عليه‏السلام در اين ماه قرار گرفته است و شايد به خاطر همين ويژگى‏هاست كه اين ماه، براى روزه گرفتن انتخاب شده است.

2-صوم (روزه)، در لغت، به معناى امساك و خوددارى از هر چيز است و در اصطلاح فقه، عبارت از: «امساك و خوددارى از امورى هشت‏گانه، از هنگام اذان صبح تا اذان مغرب، به قصد انجام فرمان خداوند است.

روزه در ميان يهود و مسيحيت و اقوام و ملت‏هاى ديگر نيز وجود داشته است و آنان به هنگام مواجهه با غم و اندوه، توبه و طلب خشنودى خداوند، روزه مى‏گرفتند تا با اين كار، در پيشگاه او، اظهار عجز و تواضع نموده، به گناهان خود اعتراف كنند. از انجيل استفاده مى‏شود كه مسيح عليه‏السلام، چهل شبانه روز، روزه گرفت و سرانجام گرسنه شد. قرآن مجيد، به صراحت بيان مى‏كند كه اين فريضه الهى، بر امت‏هاى پيشين نيز واجب بوده است.

روزى كه انسان شك دارد آخر ماه شعبان است يا اول ماه رمضان، «يوم الشك» ناميده مى‏شود. گرفتن روزه اين روز، نه تنها واجب نيست؛ بلكه اگر كسى به نيت ماه رمضان روزه بگيرد، كار حرامى انجام داده است و اگر كسى بخواهد آن روز را روزه بگيرد، بايد به نيت ماه شعبان يا به نيت روزه قضا(اگر به ذمه داشته باشد)، روزه بگيرد.

روزه صمت يا سكوت، پرهيز از مفطرات هشت گانه و پرهيز از سخن گفتن است. اين روزه، در شريعت حضرت موسى در ميان بنى‏اسرائيل شناخته شده بود. حضرت مريم، بنا به مصالحى، از جانب خداوند مأمور شد تا در مدت معينى از سخن گفتن اجتناب كند؛ ولى اين امر، در شريعت اسلام، يكى از محرمات شمرده شده است.

3- قصر، در لغت، به معناى كوتاه و ناقص شدن در مقابل واژه تمام به كار مى‏رود و در اصطلاح فقه، به معناى خواندن نماز به

 صورت شكسته مى‏باشد. در آيه 101 سوره نساء به قصر اشاره شده و در روايات اسلامى، از آن به عنوان تحفه آسمانى و تخفيف الهى براى مسافر ياد شده است كه رد كردن آن جايز نمى‏باشد. سفر، براى جسم، معمولاً خستگى و سستى مى‏آورد؛ ازاين‏رو، خداوند متعال، به جهت امتنان و رعايت حال مسافر، نمازهاى چهار ركعتى را به دو ركعتى تبديل كرده است و اين، يكى از حكمت‏هاى نماز قصر به شمار مى‏رود. نماز قصر، براى مسافر، شرايطى دارد كه در رساله‏هاى عمليه بيان شده‏اند.

«جاهل قاصر» و «جاهل مقصر»، دو اصطلاح فقهى مى‏باشند. جاهل قاصر، كسى است كه در تحصيل علم كوتاهى نكرده است؛ يعنى در شرايطى است كه امكان دسترسى به حكم خدا براى او وجود ندارد و يا خود را جاهل نمى‏داند و احتمال بطلان اعمالش را نمى‏دهد و جاهل مقصر، كسى است كه در تحصيل علم كوتاهى كرده است؛ يعنى، امكان آموختن و يادگيرى معارف اسلامى و احكام الهى را داشته، ولى آنها را ياد نگرفته است. جاهل قاصر در برخى موارد مورد عقاب و عذاب خداوند قرار نمى‏گيرد؛ ولى جاهل مقصر سزاوار عذاب است.

سفر، براى جسم، معمولاً خستگى و سستى مى‏آورد؛ ازاين‏رو، خداوند متعال، به جهت امتنان و رعايت حال مسافر، نمازهاى چهار ركعتى را به دو ركعتى تبديل كرده است و اين، يكى از حكمت‏هاى نماز قصر به شمار مى‏رود.

4- كفاره از ماده كفر، به معناى پوشاندن است و در اصطلاح دينى، عبارت است از پرداخت صدقه، قربانى و انجام عمل شرعى و مانند آن به خاطر گناهى كه انجام گرفته است و چون اين عمل، آثار گناه را محو مى‏سازد و آن را از انسان مى‏پوشاند، كفاره ناميده مى‏شود و انسان كافر را نيز از آن جهت كه حقايقى از قبيل خدا، قيامت، نبوت و... را انكار كرده و آن را از خود مى‏پوشاند، كافر مى‏گويند. كفاره در همه شرايع و اديان، براى اجتناب از عواقب سوء اعمال شرعى، غيراخلاقى و مخالف اصول اجتماعى انجام، مى‏گيرد. مهم‏ترين اين عواقب و آثار، جلب رضايت و فرو نشاندن خشم الهى است. كفاره چند نوع است؛ معين، مخير، مرتب، مرتب و مخير و كفاره جمع. تعريف و موارد هر يك از اينها در جاى خود بيان شده است.

 

5- فطره در لغت چند معنا دارد كه مهم‏ترين آنها خلقت و اسلام است و در اصطلاح، عبارت است از زكاتى كه هر مسلمان براى خود و هر كس كه نان خور او محسوب شود، به مستحق مى‏پردازد و زمان اداى آن مغرب روز آخر ماه رمضان تا ظهر روز عيد فطر مى‏باشد. با توجه به اين كه پرداخت اين نوع حق مالى، باعث سلامت جسم(خلقت) و روح مى‏شود، آن را زكات بدن يا فطره مى‏نامند و شايد وجه تناسب آن با معناى اسلام، اين باشد كه زكات فطره، مقتضاى اسلام است؛ از اين رو، كسى كه پيش از غروب شب عيد فطر، مسلمان شود، تكليف از او ساقط نمى‏شود. زكات بر دو نوع است؛ زكات مال و زكات فطره. زكات مال به نه چيز تعلق مى‏گيرد كه عبارتند از: گندم، جو، خرما، كشمش، طلا، نقره، شتر، گاو و گوسفند. زكات فطره براى هر نفر تقريبا سه كيلو از خوراك بيشتر مردم مى‏باشد كه گندم، جو، خرما، كشمش، برنج، ذرت و مانند اينهاست.

زكات فطره به اتفاق شيعه و سنى واجب است و در متون دينى، براى آن فلسفه و فوايد متعددى برشمرده است كه قبول و تكميل روزه، تضمين كردن سلامتى جسم و پاك كردن روح از رذايل اخلاقى، حفظ انسان از مرگ و تكميل زكات مال از مهم‏ترين آنها به شمار مى‏روند.

نوشته‌ي: سيد مجتبى حسينى‏ 

 


:: بازدید از این مطلب : 449
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فرهنگیان
دو شنبه 2 تير 1393

باسلام

روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی تهران: حدود ساعت 21 و7 دقیقه هفتم تیرماه 1360، دو بمب بسیار قوی، در محل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منفجر شد که بر اثر شدّت انفجار، تمامی سقف ساختمان فروریخت و موجب شهادت شهید مظلوم آیت‌اللّه‏ دکتر سید محمد حسینی بهشتی و 72 تن از شخصیت‏های سیاسی ـ مذهبی گردید.

شفاف: روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی تهران: حدود ساعت 21 و7 دقیقه هفتم تیرماه 1360، دو بمب بسیار قوی، در محل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منفجر شد که بر اثر شدّت انفجار، تمامی سقف ساختمان فروریخت و موجب شهادت شهید مظلوم آیت‌اللّه‏ دکتر سید محمد حسینی بهشتی و 72 تن از شخصیت‏های سیاسی ـ مذهبی گردید.

 

حزب جمهوری اسلامی

حزب جمهوری اسلامی در تاریخ 29/11/1357 یعنی یک هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اعلام موجودیت کرد. اعضاء مؤسس این حزب آقایان آیت الله سید محمد حسینی بهشتی، آیت الله سید علی حسینی خامنه ای، ﺣﺠت الاسلام محمد جواد باهنر، آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی و آیت الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی بودند.

تقابل بین نیروهای خط امام (ره) و بنی صدر پس از انتخاب نخست وزیر و کابینه نیز همچنان ادامه یافت و در زمستان 1359 دور تازه ای از منازعات شروع شد. سازمان مجاهدین خلق پس از این وقایع، در 30 خرداد 1360، اعلام کرد که فعالیت های این سازمان وارد فاز نظامی شده است و اعضای این گروه که مسلح به انواع اسلحه های سرد و گرم بودند به خیابان ها ریخته و به قتل و جرح مردم و پاسداران کمیته و نیروهای انتظامی و تخریب اموال عمومی پرداختند. ترورهای کور یکی دیگر از استراتژی های سازمان در این زمان بود. موج این ترورها به قدری گسترده بود که از مردم عادی در کوچه و خیابان تا مسئولین مملکتی را در بر گرفت. در ششم تیر ماه سال 1360 جواد قدیری یکی از عوامل سازمان منافقین در مسجد اباذر تهران با بمب گذاری به حضرت آیت الله خامنه ای سوء قصد نمود که البته این ترور نافرجام ماند. روز بعد یعنی هفتم تیرماه، سازمان توسط عامل نفوذی خود محمد رضا کلاهی در حزب جمهوری اسلامی، دفتر مرکزی حزب واقع در سرچشمه تهران را منفجر کردند که به شهادت آیت الله بهشتی و 72 تن از پیروان خط امام منجر شد.

هفتاد و دو مهاجر عاشق

در هفتم تیرماه سال 1360، دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، در حالی که جمعی از بلندپایه‏ترین و دلسوزترین مسؤولان نظام، همچون آیت‏اللّه‏ بهشتی رئیس دیوان عالی کشور، چهار وزیر، دوازده معاون وزیر و حدود سی نماینده مجلس در آن جلسه حضور داشتند، با بغض منافقان منفجر شد و 72 یار وفادار انقلاب و امام، با ذکر خدا بر لب و بدن‏های پاره پاره، به دیدار حق شتافتند. در پی این حادثه، مردم انقلابی ایران، در سراسر کشور مجالس عزاداری باشکوهی برگزار کردند و با این کار، نفرت عمیق خود را از دشمنان انقلاب و به ویژه منافقان نشان دادند.

حضرت امام خمینی رحمه‏الله درباره این حادثه جان‏سوز فرمودند: «ملت ایران در این فاجعه بزرگ، 72 تن بی‏گناه، به عدد شهدای کربلا از دست داد».

27 صندلی؛ 27 دسته گل

پس از حادثه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیرماه سال 1360 و شهادت جمعی از نمایندگان مجلس شورای‏اسلامی، نخستین جلسه‏علنی مجلس، سه‏روز بعد، یعنی چهارشنبه‏دهم‏تیرماه برگزار شد. درآن روز، به یادبود آن شهیدان، 27 دسته گل، بر روی 27 صندلی مجلس قرار داده بودند.

یکی از مسئولان نظام درباره آن روز می‏نویسد: «نگران عدم تشکیل مجلس، به خاطر کمبود از حدنصاب لازم بودم خوش‏بختانه با یک ساعت تأخیر، نصاب حاصل شد و جلسه علنی رسمیت یافت. موفقیتی بزرگ حاصل آمد؛ چون 27 نفر نماینده شهید داشتیم و نُه نفر مجروح؛ گرچه جمعی از مجروحان، از بیمارستان به مجلس آمدند.

تشییع شهیدان خونین‏بال

دو روز بعد از فاجعه هفت تیر، مردم برای تشییع شهدا، در میدان حسن آباد جمع شدند و به سوی بهشت زهرا به حرکت درآمدند. شهدای پاک‏باخته در راه حق، یکی پس از دیگری بر روی دست‏های گرم و توان‏مند مردم به خاک سپرده می‏شدند و تا عصر آن روزفراموش نشدنی، 28 تن از شهیدان دفن شدند و تشییع بقیه، از جمله شهید مظلوم دکتر بهشتی، به وقت دیگری موکول شد. بامداد روز بعد با این که دفن شهدا اعلام نشده بود، اما سیل مردم به سوی بهشت زهرا سرازیر شد و سرانجام در آن موقع، پیکر پاک آن شهید مظلوم و تنی چند از هم‏سنگرانش، روی دست‏های پاک مردم به محل دفنشان انتقال یافت و پیکرآنان ـ که پاک‏تر از گُل بود ـ به خاک سپرده شد.

علل فاجعه

عامل اصلی وقوع فاجعه هفتم تیر، استکبار جهانی به سرکردگی امریکا بود. در واقع آنها وقتی نتوانستند از پیروزی انقلاب اسلامی جلوگیری کنند، به توطئه علیه جمهوری اسلامی روی آوردند. البته طرح های آنها از جمله حمله نظامی و شکست در صحرای طبس، کودتای نوژه، حمله نظامی صدام حسین و ... با شکست مواجه شد. در داخل کشور با تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی، پایه های اصلی نظام مستحکم و مجلس شورای اسلامی به دست نیروهای اصیل انقلابی و متدین افتاد. ارتش و سپاه قدرت یافتند و حزب جمهوری اسلامی نیز صحنه سیاسی کشور حضور فعالی داشت. در چنین شرایطی که گروهک های داخلی مطرود مردم و مسئولین شده و از بعد خارجی نیز نظام اسلامی منسجم و مقتدر شده بود، همه نگاه ها و بغض و کینه ها متوجه حزب جمهوری اسلامی و دبیر کل آن آیت الله بهشتی شد. بنابراین اجرای برنامه ای برای حذف ایشان و دیگر اعضای حزب که اکثراً از مجلسیان و سایر قوا بودند، در دستور کار معاندین نظام اسلامی قرار گرفت. البته انفجار دفتر حزب جمهوری معلول عوامل چندی بود که از دیگر عوامل این فاجعه می توان به موارد زیر اشاره کرد:

 

1-برکناری بنی صدر از فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری

2-حرکت مسلحانه منافقین

3-رخنه و نفوذ منافقین در نهادها، احزاب و ارگان های اسلامی و انقلابی

4-کوتاهی در حفاظت از مسئولین و شخصیت های نظام

5-تاثیر تبلیغات سوء و سانسور فکری بر روی اعضاء و هواداران گروهک های محارب

6-قاطعیت، صراحت و سازش ناپذیری مسئولین و شخصیت های خط امامی

7-پیروزی های ایران در جنگ تحمیلی

8-موفقیت های خط امام در عرصه سیاسی کشور

پیام امام خمینی در مورد هفت تیر

امام خمینی رحمه‏الله در بخشی از پیام خود درباره هفت تیر، درمورد خیانت‏های منافقین می‏فرماید: «می‏خواهید با شهادت رساندن عزیزان ما، این ملت فداکار را از صحنه بیرون کنید. شما تا توانستید به فرزندان اسلام، چون شهید بهشتی و شهدای عزیز مجلس و کابینه با حربه ناسزا و تهمت‏های ناجوان‏مردانه حمله کردید که آن‏ها را از ملت جدا کنید و اکنون که آن حربه از کار افتاده و کوس رسوایی همه‏تان بر سرِ بازارها زده شد، در سوراخ‏ها خزیده و دست به جنایاتی ابلهانه زده‏اید که به خیال خام خود، ملت شهید پرور و فداکار را با این اعمال وحشیانه بترسانید و نمی‏دانید که در واژه شهادت، واژه وحشت نیست».

سخنان مقام معظم رهبری در مورد هفت تیر

مقام معظم رهبری در مورد حادثه هفتم تیر سال 1360 می‏فرماید: «یک جمله درباره حادثه هفتم تیر عرض کنیم و آن این است که شاید از همه ابعاد متعددی که این حادثه داشت، این بُعد جالب‏تر باشد که این حادثه، نشان داد که ضربه‏های سهمگینی از این قبیل هم حتّی نمی‏تواند به استحکام بنای جمهوری اسلامی که به ایمان و حضور مردم تکیه کرده است، خللی وارد کند. این حادثه، حادثه کوچکی نبود. چنین حادثه‏ای در هر نقطه دنیا کافی است برای فرو ریختن یک نظام. این همه اشخاص مؤثر، مهم، خوش فکرو مبارز به دست جنایت‏کار تروریست‏ها در یک لحظه از بین بروند و نظام آن را تحمل کند و از آن، وسیله‏ای برای استحکام هر چه بیش‏تر خود به وجود بیاورد. این چیز شگفت‏آوری بود. این برکت حضور و ایمان مردم، به برکت استحکام ساخت درونی نظام اسلامی بود و به فضل پروردگار، همیشه همین‏طور خواهد بود».

بهشتی از دید دشمن

رادیو بی‏بی‏سی انگلیس، با همه دشمنی‏هایی که با شهید مظلوم دکتر بهشتی داشت، در برنامه شبانگاهی هشتم تیرماه 1360 گفت: «آیت اللّه‏ دکتر سید محمد حسینی بهشتی، رهبر حزب جمهوری اسلامی، رئیس دیوان‏عالی کشور و عضو شورای ریاست جمهوری، مردی خوش‏لباس، با چهره‏ای گیرا و پُر ابهت بود. بهشتی به عنوان یک نویسنده اسلامی در مسایلی از قبیل مفهوم دولت در اسلام و نیز نقش روحانیت در رابطه اسلام با مکتب‏های فکری جدید، مطالب فراوانی نوشته است. سال‏های اقامت او در آلمان غربی، به عنوان رهبر جامعه مسلمانانِ هامبورگ، به علت علم، لیاقت و نظم فکری‏اش به عنوان یک روحانی بود».

آثار بهشتی

با این‏که دکتر شهیدبهشتی در کنار تدریس و سخنرانی، به تحقیق نیز می‏پرداخت، اما تألیفات زیادی از او چاپ نشده است. آثارآن شهید بزرگوار عبارت‏اند از: 1. خدا از دیدگاه قرآن؛ 2. نماز چیست؛ 3. بانک‏داری در قوانین مالی اسلام؛ 4. روحانیت اسلام در میان مسلمین؛ 5. مبارز پیروز؛ 6. شناخت دین؛ 7. نقش ایمان در زندگی انسان؛ 8. کدام مسلک؛ 9. شناخت؛ و 10. مالکیت. البته افزون براین آثار، مجموعه‏ای از سخنرانی‏ها و مصاحبه‏های او، که جملگی مربوط به دوران انقلاب و پس از انقلاب است، در سه جلد با عناوین: او به تنهایی یک امت بود، بهشتی سیدمظلوم امت، و بهشتی اسطوره‏ای بر جاودانه تاریخ در تابستان سال 1361، به وسیله واحد فرهنگی بنیاد شهید تهران چاپ شده است.

بهشتی از دید امام

بهشتی، مظلوم زیست و مظلوم مُرد و خار در چشم دشمنان اسلام بود.

مراتب فضل ایشان و مراتب تفکر ایشان و مراتب تعهد ایشان برمن معلوم بود.

بهشتی، یک ملت بود.

من بیش‏تر از بیست سال ایشان را می‏شناختم و برخلاف آن چه این بی‏انصاف‏ها در سراسر کشور تبلیغ کردند و مرگ بر بهشتی گفتند، من او را یک فرد متعهد، مجتهد، مدیر، علاقه‏مند به ملت، علاقه‏مند به اسلام و به درد بخور برای جامعه خودمان می‏دانستم.

من بیش‏تر از بیست سال است که آقای بهشتی را می‏شناسم و در این مدت، حتی ندیدم یک کلمه از کسی غیبت کند.


:: برچسب‌ها: شهادت , شهید بهشتی ,
:: بازدید از این مطلب : 451
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فرهنگیان
شنبه 31 خرداد 1393

بِسْمِ‏الله الرََّّحْمنِ الرََّّحيمِ

من‏المؤمنين‏رجال‏صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي‏نحبه و منهم من ينتظر و مابدلوا تبديلا.

«قرآن كريم- الاحزاب آيه23»

سخن گفتن از شهيدي با ابعاد گوناگون، ‌از اسوه‏اي كه جمع اضداد بود، از آهن و اشك، ‌از شير بيشة نبرد و عارف شب‏هاي قيرگون، از پدر يتيمان و دشمن سرسخت كافران بسيار سخت بلكه محال است.

سخن گفتن از شهيد دكتر مصطفي چمران، اين مرد عمل و نه مرد سخن، اين نمونه كامل هجرت، جهاد و شهادت، اين شاگرد مكتب علي(ع)، اين مالك‏اشتر جنوب لبنان و حمزة كربلاي خوزستان سخت و دشوار است. چرا كه حتي نمي‏توان يكي از ابعاد وجودي او را آنگونه كه هست، توصيف كرد و نبايست انتظار داشت كه بتوانيم تصوير كاملي در اين مختصر از او ترسيم نمايئم، كه مردان و رهروان راه علي(ع) و حسين(ع) را با اين كلمات مادي و معيارهاي خاكي نمي‏شود توصيف نمود و سنجيد.

اين مروري است گذرا و سريع، بر حيات كوتاه اما پرحادثه و سراسر تلاش، ايثار، عشق و فداكاري شهيد دكتر مصطفي چمران.

تـولد:

دكتر مصطفي چمران در سال 1311 در تهران، خيابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولك متولد شد.

تحصيـلات:

وي تحصيلات خود را در مدرسه انتصاريه، نزديك پامنار، آغاز كرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشكده فني دانشگاه تهران ادامه تحصيل داد و در سال 1336 در رشتة الكترومكانيك فارغ‏التحصيل شد و يك‏سال به تدريس در دانشكدة‌ فني پرداخت.

وي در همة دوران تحصيل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصيلي شاگردان ممتاز به امريكا اعزام شد و پس از تحقيقات‏علمي در جمع معروف‏ترين دانشمندان جهان در دانشگاه كاليفرنيا و معتبرترين دانشگاه امريكا بركلي- با ممتازترين درجة علمي موفق به اخذ دكتراي الكترونيك و فيزيك پلاسما گرديد.


فعـاليت‏هاي اجتماعي
:

از 15سالگي در درس تفسير قرآن مرحوم آيت‏الله طالقاني، در مسجد هدايت، و درس فلسفه و منطق استاد شهيد مرتضي مطهري و بعضي از اساتيد ديگر شركت مي‏كرد و از اولين اعضاء انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سياسي دوران دكتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملي شدن صنعت‏نفت شركت داشت و از عناصر پرتلاش در پاسداري از نهضت‏ملي ايران در كشمكش‏هاي مرگ و حيات اين دوره بود. بعد از كودتاي ننگين 28 مرداد و سقوط حكومت دكتر مصدق،‌ به نهضت مقاومت ملي ايران پيوست و سخت‏ترين مبارزه‏ها و مسئوليت‏هاي او عليه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ايران، بدون خستگي و با همه قدرت خود، عليه نظام طاغوتي شاه جنگيد و خطرناك‏ترين مأموريت‏ها را در سخت‏‏ترين شرايط با پيروزي به انجام رسانيد.

در امريكا، با همكاري بعضي از دوستانش، براي اولين‏بار انجمن اسلامي دانشجويان امريكا را پايه‏ريزي كرد و از مؤسسين انجمن دانشجويان ايراني در كاليفرنيا و از فعالين انجمن دانشجويان ايراني در امريكا به شمار مي‏رفت كه به دليل اين فعاليت‏ها، بورس تحصيلي شاگرد ممتازي وي از سوي رژيم شاه قطع مي‏شود. پس از قيام خونين 15 خرداد سال 1342 و سركوب ظاهري مبارزات مردم مسلمان به رهبري امام‏خميني(ره) دست به اقدامي جسورانه و سرنوشت‏ساز مي‏زند و همه پل‏ها را پشت‏سر خود خراب مي‏كند و به همراه بعضي از دوستان مؤمن و هم‏فكر، رهسپار مصر مي‏شود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر،‌ سخت‏ترين دوره‏هاي چريكي و جنگ‏هاي پارتيزاني را مي‏آموزد و به عنوان بهترين شاگرد اين دوره شناخته مي‏شود و فوراً مسئوليت تعليم چريكي مبارزان ايراني به عهدة او گذارده مي‏شود.

به علت برخورداري از بينش عميق مذهبي، از ملي‏گرايي وراي اسلام گريزان بود و وقتي در مصر مشاهده كرد كه جريان ناسيوناليسم عربي باعث تفرقة مسلمين مي‏شود، به جمال عبدالناصر اعتراض كرد و ناصر ضمن پذيرش اين اعتراض گفت كه جريان ناسيوناليسم عربي آنقدر قوي است كه نمي‏توان به راحتي با آن مقابله كرد و با تأسف تأكيد مي‏كند كه مات هنوز نمي‏دانيم كه بيشتر اين تحريكات از ناحية دشمن و براي ايجاد تفرقه در بين مسلمانان است. به دنبال آن، به چمران و يارانش اجازه مي‏دهد كه در مصر نظرات خود را بيان كنند.

در لبنـان:

بعد از وفات عبدالناصر، ايجاد پايگاه چريكي مستقل، براي تعليم مبارزان ايراني، ضرورت پيدا مي‏كند و لذا دكتر چمران رهسپار لبنان مي‏شود تا چنين پايگاهي را تأسيس كند.

او به كمك امام موسي‏صدر، رهبر شيعيان لبنان، حركت محرومين و سپس جناح نظامي آن، سازمان «امل» را براساس اصول و مباني اسلامي پي‏ريزي نموده كه در ميان توطئه‏ها و دشمني‏هاي چپ و راست، با تكيه بر ايمان به خدا و با اسلحة شهادت، خط راستين اسلام انقلابي را پياده مي‏كند و علي‏گونه در معركه‏هاي مرگ و حيات به آغوش گرداب خطر فرو مي‏رود و در طوفان‏هاي سهمناك سرنوشت، حسين‏وار به استقبال شهادت مي‏تازد و پرچم خونين تشيع را در برابر جبارترين ستم‏گران روزگار، صهيونيزم اشغال‏گر و هم‏دستان خونخوار آنها، راست‏گرايان «فالانژ»، به اهتزاز درمي‏آورد و از قلب بيروت سوخته و خراب تا قله‏هاي بلند كوه‏هاي جبل‏عامل و در مرزهاي فلسطين اشغال شده از خود قهرماني‏ها به يادگار گذاشته؛ در قلب محرومين و مستضعفين شيعه جاي گرفته و شرح اين مبارزات افتخارآميز با قلمي سرخ و به شهادت خون پاك شهداي لبنان، بر كف خيابان‏هاي داغ و بر دامنة كوه‏هاي مرزي اسرائيل براي ابد ثبت گرديده است.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران:

دكتر چمران با پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي ايران، بعد از 23 سال هجرت، به وطن باز مي‏گردد. همه تجربيات انقلابي و علمي خود را در خدمت انقلاب مي‏گذارد؛ خاموش و آرام ولي فعالانه و قاطعانه به سازندگي مي‏پردازد و همة تلاش خود را صرف تربيت اولين گروه‏هاي پاسداران انقلاب در سعدآباد مي‏كند. سپس در شغل معاونت نخست‏وزير در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر مي‏اندازد تا سريع‏تر و قاطعانه‏تر مسئله كردستان را فيصله دهد تا اينكه بالاخره در قضية فراموش ناشدني «پاوه» قدرت ايمان و ارادة آهينن و شجاعت و فداكاري او بر همگان ثابت مي‏گردد.

در كردستـان:

در آن شب مخوف پاوه، همة اميدها قطع شده بود و فقط چند پاسدار مجروح، خسته و دل‏شكسته در ميان هزاران دشمن مسلح به محاصره افتاده بودند. اكثريت پاسداران قتل‏عام شده بودند و همة شهر و تمام پستي و بلندي‏ها به دست دشمن افتاده بود و موج نيروهاي خونخوار دشمن لحظه به ‏لحظه نزديك‏تر مي‏شد. باران گلوله مي‏باريد و مي‏رفت تا آخرين نقطه مقاومت نيز در خون پاسداران غرق گردد. ولي دكتر چمران با شهامت و شجاعت و ايثارگري فراوان توانست اين شب هولناك را با پيروزي به صبح اميد متصل كند و جان پاسداران باقي‏مانده را نجات دهد و شهر مصيبت‏زده را از سقوط حتمي برهاند.

آنگاه فرمان انقلابي امام‏خميني(ره) صادر شد. فرماندهي كل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهي منطقه نيز به عهدة دكتر چمران واگذار شد.

رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حركت درآمدند و همة تجارب انقلابي، ايمان، فداكاري، شجاعت،‌قدرت رهبري و برنامه‏ريزي دكتر چمران در اختيار نيروهاي انقلاب قرار گرفت و عالي‏ترين مظاهر انقلابي و شكوهمندترين قهرماني‏ها به وقوع پيوست و در عرض 15 روز شهرها و راه‏ها و مواضع استراتژيك كردستان به تصرف نيروهاي انقلاب اسلامي درآمد و كردستان از خطر حتمي نجات يافت و مردم مسلمان كرد با شادي و شعف به استقبال اين پيروزي رفتند.

وزارت دفـاع:

دكتر چمران بعد از اين پيروزي بي‏نظير به تهران احضار شد و از طرف رهبر عاليقدر انقلاب، امام‏خميني(ره)، به وزارت دفاع منصوب گرديد.

در پست جديد، براي تغيير و تحول ارتش از يك نظام طاغوتي، به يك سلسله برنامه‏هاي وسيع بنيادي دست زد كه پاك‏سازي ارتش و پياده كردن برنامه‏هاي اصلاحي از اين قبيل است تا به ياري خدا و پشتيباني ملت، ارتشي به وجود آيد كه پاسدار انقلاب و امنيت  استقلال كشور باشد و رسالت مقدس اسلامي ما را به سرمنزل مقصود برساند.

مجلـس:

دكتر مصطفي چمران در اولين دور انتخابات مجلس شوراي اسلامي، از سوي مردم تهران به نمايندگي انتخاب شد و تصميم داشت در تدوين قوانين و نظام جديد انقلابي، بخصوص در ارتش،‌ حداكثر سعي و تلاش خود را بكند تا ساختار گذشتة ‌ارتش به نظامي انقلابي و شايسته ارتش اسلامي تبديل شود. در يكي از نيايش‏هاي خود بعد از انتخاب نمايندگي مردم در مجلس شوراي اسلامي، اينسان خدا را شكر مي‏گويد: «خدايا، مردم آنقدر به من  محبت كرده‏اند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار كرده‏اند كه به راستي خجلم و آنقدر خود را كوچك مي‏بينم كه نمي‏توانم از عهده آن به درآيم. خدايا، تو به من فرصت ده، توانايي ده تا بتوانم از عهده برآيم و شايستة اين همه مهر و محبت باشم.»

وي سپس به نمايندگي رهبر كبير انقلاب اسلامي در شورايعالي دفاع منصوب شد و مأموريت يافت تا بطور مرتب گزارش كار ارتش را ارائه كند.

در خوزستـان:

گروهي از رزمندگان داوطلب، به گِرد او جمع شدند و او با تربيت و سازماندهي آنان، ستاد جنگ‏هاي نامنظم را در اهواز تشكيل داد. اين گروه كم‏كم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زيادي انجام داد. تنها كساني كه از نزديك شاهد ماجراهاي تلخ و شيرين،‌ پيروزي‏ها و شكست‏ها، شهامت‏ها و شهادت‏ها و ايثارگري‏هاي آنان بودند، به گوشه‏اي از اين خدمات كه دكترچمران شخصاً مايل به تبليغ و بازگويي آنها نبود، آگاهي دارند.

ايجاد واحد مهندسي فعال براي ستاد جنگ‏هاي نامنظم يكي از اين برنامه‏ها بود كه به كمك آن، جاده‏هاي نظامي به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپ‏هاي آب در كنار رود كارون و احداث يك كانال به طول حدود بيست كيلومتر و عرض يك متر در مدتي حدود يك‏ماه، آب كارون را به طرف تانك‏هاي دشمن روانه ساخت، به طوري كه آنها مجبور شدند چند كيلومتر عقب‏نشيني كنند و سدي عظيم مقابل خود بسازند و با اين عمل فكر تسخير اهواز را براي هميشه از سر به دور دارند.

يكي از كارهاي مهم و اساسي او از همان روزهاي اول، ايجاد هماهنگي بين ارتش، سپاه و نيروهاي داوطلب مردمي بود كه در منطقه حضور داشتند. بازده اين حركت و شيوة جنگ مردمي و هماهنگي كامل بين نيروهاي موجود، تاكتيك تقريباً جديد جنگي بود؛ چيزي كه ابرقدرت‏ها قبلاً فكر آن را نكرده بودند. متأسفانه اين هماهنگي در خرمشهر بوجود نيامد و نيروهاي مردمي تنها ماندند. او تصميم داشت به خرمشهر نيز برود، ولي به علت عدم وجود فرماندهي مشخص در آنجا و خطر سقوط جدي اهواز، موفق نشد ولي چندين‏بار نيروهايي بين دويست تا يك‏هزار نفر را سازماندهي كرده و به خرمشهر فرستاد و آنان به كمك ديگر برادران مقاوم خود توانستند در جنگي نابرابر مقابل حملات پياپي دشمن تا مدت‏ها مقاومت كنند.

محرم ماه شهادت و پيروزي سوسنگرد:

پس از يأس دشمن از تسخير اهواز، صدام سخت به فتح سوسنگرد دل‏بسته بود تا روياي قادسيه را تكميل كند و براي دومين‏بار به آن شهر مظلوم حمله كرد و سه روز تانك‏هاي او شهر را در محاصره گرفتند و روز سوم تعدادي از آنان توانستند به داخل شهر راه يابند.

دكتر چمران كه از محاصره تعدادي از ياران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت برآشفته بود، ‌با فشار و تلاش فراوان خود و آيت‏الله خامنه‏اي، ارتش را آماده ساخت كه براي اولين‏بار دست به يك حمله خطرناك و حماسه‏‏آفرين نابرابر بزند و خود نيز نيروهاي مردمي و سپاه پاسداران را در كنار ارتش سازماندهي كرد و با نظمي نو و شيوه‏اي جديد از جانب جادة اهواز- سوسنگرد  به دشمن يورش بردند. شهيدچمران پيشاپيش يارانش، به شوق كمك و ديدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوي اين شهر مي‏شتافت كه در محاصرة تانك‏هاي دشمن قرار گرفت. او ساير رزمندگان را به سوي ديگري فرستاد تا نجات يابند و خود را به حلقة‌ محاصرة دشمن انداخت؛ چون آنجا خطر بيشتر بود و او هميشه به دامان خطر فرو مي‏رفت. در اين هنگام بود كه نبرد سختي درگرفت؛ نيروهاي كماندوي دشمن از پشت تانك‏ها به او حمله كردند و او همچون شيري در ميدان، در مصاف با دشمن متجاوز از نقطه‏اي به نقطه‏اي ديگر و از سنگري به سنگري ديگر مي‏رفت. كماندوهاي دشمن او را زير رگبار گلولة خود گرفته بودند، تانك‏ها به سوي او تيراندازي مي‏كردند و او شجاعانه بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شديد آنها سريع، چابك، برافروخته و شادان از شوق شهادت در ركاب حسين(ع) و در راه حسين(ع). در روز قبل از تاسوعا، به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغيير مي‏داد. در همين اثناء، هم‏رزم باوفايش به شهادت رسيد و او يك‏تنه به نبرد حسين‏گونه خود ادامه مي‏داد و به سوي دشمن حمله مي‏برد. هرچه تنور جنگ گرم‏تر كي‏شد و آتش حمله بيشتر زبانه مي‏كشيد، چهرة ملكوتي او، اين مرد راستين خدا و سرباز حسين(ع)، گلگون‏تر وشوق به شهادتش افزون‏تر مي‏شد تا آنكه در حين «رقص چنين ميانه ميدان» از دو قسمت پاي چپ زخمي شد. خون گرم او با خاك كربلاي خوزستان درهم آميخت و نقشي زيبا از شجاعت و عشق به شهادت و تلاش خالصانه در راه خدا آفريد و هنوز هم گرمي قطرات خون او گرمي‏بخش رزمندگان باوفاي اسلام و سرخي خونش الهام‏بخش پيروزي نهايي و بزرگ آنان است.

با پاي زخمي بر يك كاميون عراقي حمله برد. سربازان صدام از يورش اين شير ميدان گريخته و او به كمك جوان چابك ديگري كه خود را به مهلكه رسانده بود، به داخل كاميون نشست و با لباني متبسم، ديگران را نويد پيروزي مي‏داد.

خبر زخمي شدن سردار پرافتخار اسلام، در نزديكي دروازة سوسنگرد، شور و هيجاني آميخته با خشم و اراده و شجاعت در ياران او و ساير رزمندگان افكند كه بي‏محابا به پيش تاختند و شهر قهرمان و مظلوم سوسنگرد و جان چند صد تن رزمندة مؤمن را از چنگال صداميان نجات بخشيدند. دكتر چمران با همان كاميوني كه خود را به بيمارستاني در اهواز رسانيد و بستري شد، اما بيش از يك شب در بيمارستان نماند و بعد از آن به مقر ستاد جنگ‏هاي نامنظم و دوباره با پاي زخمي و دردمند به ارشاد ياران وفادار خود پرداخت. جالب اينجا بود كه در همان شبي كه در بيمارستان بستري بود، جلسة مشورتي فرماندهان نظامي (تيمسار شهيدفلاحي، فرماندة لشگر 92، شهيد كلاهدوز، مسئولين سپاه و سرهنگ محمد سليمي كه رئيس ستاد او بود)، استاندار خوزستان و نمايندة امام در سپاه پاسداران (شهيدمحلاتي) در كنار تخت او در بيمارستان تشكيل شد و درهمان حال و همان شب، پيشنهاد حمله به ارتفاعات الله‏كبر را مطرح كرد.

آغاز حركت مجدد:

به رغم اصرار و پيشنهاد مسئولين و دوستانش، حاضر به ترك اهواز و ستاد جنگ‏هاي نامنظم و حركت به تهران براي معالجه نشد و تمام مدت را در همان ستاد گذراند، در حالي كه در كنار بسترش و در مقابلش نقشه‏هاي نظامي منطقه، مقدار پيشروي دشمن و حركت نيروهاي خودي نصب شده بود و او كه قدرت و ياراي به جبهه رفتن نداشت، دائماً به آنها مي‏نگريست و مرتب طرح‏هاي جالب و پيشنهادات سازنده در زمينه‏هاي مختلف نظامي، مهندسي و حتي فرهنگي ارائه مي‏داد. كم‏كم زخم‏هاي پاي او التيام مي‏يافت و او ديگر نمي‏توانست سكون را تحمل  كند و با چوب زيربغل به پا خاست و بازهم آمادة رفتن به جبهه شد.

به دنبال نبرد بيست و هشتم صفر (پانزدهم دي‏ماه 59) كه منجر به شكست قسمتي از نيروهاي ماشد و فاجعة هويزه به بار آمد، ديگر تاب نشستن نياورد، تعدادي از رزمندگان شجاع و جان بر كف را از جبهه فرسيه انتخاب كرد و با چند هليكوپتر كه خود فرماندهي آنها را بر عهده داشت، با همان چوب زيربغل دست به عملي بي‏سابقه و انتحاري زد. او در حالي كه از درد جنگ به خود مي‏پيچيد و از ناراحتي مي‏خروشيد، آمادة حمله به نيروهاي پشت جبهه و تداركاتي دشمن در جاده جفير به طلايه شد كه به خاطر آتش شديد دشمن، هليكوپترها نتوانستند از سد آتش آنها از منطقه هويزه بگذرند و حملة هوايي دشمن هليكوپترها را مجبور به بازگشت ساخت كه وي از اين بازگشت سخت ناراحت و عصباني بود.

ديدار امام امت:

بالاخره در اسفند ماه 59 چوب زيربغل را نيز كنار گذاشت و با كمي ناراحتي راه مي‏رفت و همراه با هم‏رزمانش از يكايك جبهه‏هاي نبرد در اهواز ديدن كرد.

پس از زخمي شدن، ‌اولين‏بار، براي ديدار با امام امت و عرض گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسيد و حوادثي را كه اتفاق افتاده بود و شرح مختصر عمليات و پيشنهادات خود را ارائه داد. امام امت(ره) پدرانه و با ملاطفت خاصي به سخنانش گوش مي‏داد، او و همة رزمندگان را دعا مي‏كرد و رهنمودهاي لازم را ارائه مي‏داد.

دكتر چمران از سكون و عدم تحركي كه در جبهه‏ها وجود داشت دائماً رنج مي‏برد و تلاش مي‏كرد كه با ارائه پيشنهادات و برنامه‏هاي ابتكاري حركتي بوجود آورد و اغلب اين حركت‏ها را توسط رزمندگان شجاع و جان‏بركف ستاد نيز عملي مي‏ساخت. او اصرار داشت كه هرچه زودتر به تپه‏هاي الله‏اكبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه كه نزديكي مرز است، رسانده تا ارتباط شمالي و جنوبي نيروهاي عراقي و مرز پيوسته آنان قطع شود. بالاخره در سي‏ويكم ارديبهشت ماه سال شصت، با يك حملة‌ هماهنگ و برق‏آسا، ارتفاعات الله‏اكبر فتح شد كه پس از پيروزي سوسنگرد بزرگترين پيروزي تا آن زمان بود. شهيد چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمرة اولين كساني بود كه پاي به ارتفاعات الله‏اكبر گذاشت؛ درحالي كه دشمن زبون هنوز در نقاطي مقاومت مي‏كرد. او و فرماندة شجاعش ايرج رستمي، دو روز بعد، با تعدادي از جان بركفان و ياران خود توانستند با فداكاري و قدرت تمام تپه‏هاي شحيطيه (شاهسوند) را به تصرف درآوردند، درحالي كه ديگران در هاله‏اي از ناباوري به اين اقدام جسورانه مي‏نگريستند.

پس از پيروزي ارتفاعات الله‏اكبر، اصرار داشت نيروهاي ما هرچه زودتر، قبل از اينكه دشمن بتواند استحكاماتي براي خود ايجاد كند، به سوي بستان سرازير شوند كه اين كار عملي نشد و شهيدچمران خود طرح تسخير دهلاويه را با ايثار و گذشت و فداكاري جان بر كف ستاد جنگ‏هاي نامنظم و به فرماندهي ايرج رستمي عملي ساخت.

فتح دهلاويه، در نوع خود عملي جسورانه و خطرناك و غرورآفرين بود. نيروهاي مؤمن ستاد پلي بر روي رودخانة كرخه زدند، پلي ابتكاري و چريكي كه خود ساخته بودند. از رودخانه عبور كردند و به قلب دشمن تاختند و دهلاويه را به ياري خداي برگ فتح كردند. اين اولين پيروزي پس از عزل بني‏صدر از فرماندهي كل قوا بود كه به عنوان طليعة پيروزي‏هاي ديگر به حساب آمد.

در سي‏ام خردادماه سال شصت، يعني يك‏ماه پس از پيروزي ارتفاعات الله‏اكبر، در جلسة فوق‏العاده شورايعالي دفاع در اهواز با حضور مرحوم آيت‏الله اشراقي شركت و از عدم تحرك وسكون نيروها انتقاد كرد و پيشنهادات نظامي خود، از جمله حمله به بستان را ارائه داد.

اين آخرين جلسة شورايعالي دفاع بود كه شهيدچمران در آن شركت داشت و فرداي آن روز، روز غم‏انگيز و بسيار سخت و هولناكي بود.

به سوي قربانگاه:

در سحرگاه سي‏ويكم خردادماه شصت، ايرج رستمي فرمانده منطقه دهلاويه به شهادت رسيد و شهيد دكترچمران به شدت از اين حادثه افسرده و ناراحت بود. غمي مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمي را فرا گرفته بود. دسته‏اي از دوستان صميمي او مي‏گريستند و گروهي ديگر مبهوت فقط به هم مي‏نگريستند. از در و ديوار، ‌از جبهه و شهر، بوي مرگ و نسيم شهادت مي‏وزيد و گويي همه در سكوتي مرگبار منتظر حادثه‏اي بزرگ و زلزله‏اي وحشتناك بودند. شهيدچمران، يكي ديگر از فرماندهانش را احضار كرد و خود او را به جبهه برد تا در دهلاويه به جاي رستمي معرفي كند و در لحظة حركت وي، يكي از رزمندگان با سادگي و زيبايي گفت: «همانند روز عاشورا كه يكايك ياران حسين(ع) به شهادت رسيدند، عباس علمدار او (رستمي) هم به شهادت رسيد و اينك خود او همانند ظهر عاشوراي حسين(ع) آمادة حركت به جبهه است.»

همة‌ اطرافيانش هنگام خروج از ستاد با او وداع مي‏كردند و با نگاه‏هاي اندوه‏بار تا آنجا كه چشم مي‏ديد و گوش مي‎‏شنيد، او و همراهانش را دنبال مي‏كردند و غمي مرموز و تلخ بر دلشان سنگيني مي‏كرد.

دكتر چمران، شب قبل در آخرين جلسة مشورتي ستاد، يارانش را با وصاياي بي‏سابقه‏اي نصيحت كرده بود و خدا مي‏داند كه در پس چهرة ساكت و آرام ملكوتي او چه غوغا و چه شور و هيجاني از شوق رهايي، رستن از غم و رنج‏ها، شنيدن دروغ و تهمت‏ها و دم‏برنياوردن‏ها و از شوق شهادت برپا بود. چه بسيار ياران باوفاي او به شهادت رسديه بودند و اينك او خود به قربانگاه مي‏رفت. سال‏ها ياران و تربيت‏شدگان عزيزش در مقابل چشمانش و در كنارش شهيد شدند و او آنها را بر دوش گرفت و خود در اشتياق شهادت سوخت، ولي خداي بزرگ او را در اين آزمايش‏هاي سخت محك مي‏زد و مي‏آزمود، او را هر چه بيشتر مي‏گداخت و روحش را صيقل مي‏داد تا قرباني عاليتري از خاكيان را به ملائك معرفي نمايد و بگويد: اني اعلم مالاتعلمون. «من چيزهايي مي‏دانم كه شما نمي‏دانيد.»

به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بين راه مرحوم آيت‏الله اشراقي و شهيد تيمسار فلاحي را ملاقات كرد. براي آخرين‏بار يكديگر را بوسيدند و بازهم به حركت ادامه داد تا به قربانگاه رسيد. همة رزمندگان را در كانالي پشت دهلاويه جمع كرد، شهادت فرمانده‏شان، ايرج رستمي را به آنها تبريك و تسليت گفت و با صدايي محزون و گرفته از غم فقدان رستمي، ولي نگاهي عميق و پرنور و چهره‏اي نوراني و دلي والامال از عشق به شهادت و شوق ديدار پروردگار، گفت: «خدا رستمي را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، مي‏برد.»

خداوند ثابت كرد كه او را دوست مي‏دارد و چه زود او را به سوي خود فراخواند.

شهـادت:

سخنش تمام شد، با همة رزمندگان خداحافظي و ديده‏بوسي كرد، به همة سنگرها سركشي نمود و در خط مقدم، در نزديك‏ترين نقطه به دشمن، پشت خاكريزي ايستاد و به رزمندگان تأكيد كرد كه از اين نقطه كه او هست، ديگر كسي جلوتر نرود، چون دشمن به خوبي با چشم غيرمسلح ديده مي‏شد و مطمئناً دشمن هم آنها را ديده بود. آتش خمپاره كه از اولين ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمي قرباني‏هاي ديگري نيز گرفته بود، باريدن گرفت و دكتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از كنارش متفرق شوند واز هم فاصله بگيرند. يارانش از او فاصله گرفتند و هر يك در گودالي مات و مبهوت در انتظار حادثه‏اي جانكاه بودند كه خمپاره‏ها در اطراف او به زمين خورد و با اصابت يكي از خمپاره‏هاي صداميان، يكي از نمونه‏هاي كامل انساني كه ماية‌ مباهات خداوند است، يكي از شاگردان متواضع علي(ع) و حسين(ع)، يكي از عارفان سالك راه حق و حقيقت و يكي از ارزشمندترين انسان‏هاي علي‏گونه و يكي از ياران باوفاي امام‏خميني(ره) از ديار ما رخت بربست و به ملكوت اعلي پيوست.

تركش خمپارة دشمن به پشت سر دكتر چمران اصابت كرد و تركش‏هاي ديگر صورت و سينة دو يارش را كه در كنارش ايستاده بودند، شكافت و فرياد و شيون رزمندگان و دوستان و برادران باوفايش به آسمان برخاست. او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از سرش جاري بود و چهرة ملكوتي و متبسم و در عين‏حال متين و محكم و موقر آغشته به خاك و خونش، با آنكه عميقاً سخن‏ها داشت، ولي ظاهراً ديگر با كسي سخن نگفت و به كسي نگان نكرد. شايد در آن اوقات، همانطوري كه خود آرزو كرده بود، حسين(ع) بر بالينش بود و او از عشق ديدار حسين(ع) و رستن از اين دنياي پر از درد و پيوستن به روح، به زيبايي، به ملكوت اعلي و به ديار مصفاي شهيدان، فرصت نگاهي و سخني با ما خاكيان را نداشت.

در بيمارستان سوسنگرد كه بعداً به نام شهيد دكترچمران ناميده شد، كمك‏هاي اوليه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولي افسوس كه فقط جسم بي‏جانش به اهواز رسيد و روح او سبكبال و با كفني خونين كه لباس رزم او بود، به ديار ملكوتيان و به نزد خداي خويش پرواز كرد و نداي پروردگار را لبيك گفت كه: «ارجعي الي ربك راضيه مرضيه»

از شهادت انسان‏ساز سردار پرافتخار اسلام، اين فرزند هجرت و جهاد و شهادت و اسوه حركت و مقاومت، نه تنها مردم اهواز و خوزستان بلكه امت مسلمان ايران و شيعيان محروم لبنان به پا خاستند و حتي ملل مستضعف و زاده دنيا غرق در حسرت و ماتم گرديدند.

امواج خروشان مردم حق‏شناس ما، خشمگين از اين جنايت صدام و اندوهبار و اشك‏آلود،‌ پيكر پاك او را در اهواز و تهران تشييع كردند كه «انالله و انّااليه راجعون.»

بلي، اين‏چنين زندگي سراسر تلاش و مبارزة خالصانه و عارفانه در راه خداي او آغاز گشت و اين‏چنين در كربلاي خوزستان در جهاد و نبرد روياروي عليه باطل، حسين‏گونه به خاك شهادت افتاد و به ملكوت اعلي عروج كرد و به آرزوي ديرين خود كه قرباني شدن عاشقانه در راه خدا بود، نايل گشت. خدايش رحمت كند و او را با حسين(ع) و شهداي كربلا محشور گرداند.

والسلام علي من‏اتبع‏الهدي

 


:: بازدید از این مطلب : 378
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فرهنگیان
شنبه 24 خرداد 1393

باسلام

به مناسبت میلاد باسعادت منجی بشریت امام زمان (عج)ایستگاه صلواتی درتاریخ22/3/93درب ورودی اداره آموزش وپرورش ساعت10صبح برگزارگردید.


:: بازدید از این مطلب : 425
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فرهنگیان
شنبه 24 خرداد 1393

باسلام

درتاریخ22/3/93جشن باشکوهی ازساعت 7صبح باحضورکلیه کارمندان بسیجی اداره

 

آموزش وپرورش درمکان نمازخانه اداره برگزارگردید.

 

1-درابتدا بابرگزاری زیارت عاشورا و

2-همکاران مهمان سفره حضرت مهدی(عج)بودند

3- ودرادامه برادرکرمی به مدیحه سرایی ومولود خوانی پرداختند.

4-وبعدازآن برادربسیجی آقای رشیدی معاون اداره آ.پ به سخنرانی درموردقیام امام

حسین (ع)که به دنبال یاران مدعی  خودفرستادندولی آنها گرفتاردنیا بودند.و به امام

زمان خودلبیک نگفتند.امام زمان (عج) زمانی می ایدکه ماشیعیان  آماده باشیم .علائم

ظهورآقا اززمان انقلاب اسلامی فراهم شده وتا الان تحولات درسوریه (سفیانی)ازعلائم

ظهوراست.وماباید ازلحاظ روحی ،جسمی وفیزیکی آماده شویم، تا درجواب هل من

ناصرامام زمان (عج)لبیک گوی ایشان باشیم. انشاالله.

5-ودرانتها به برادرانی که نامشان مزیین به اسم حضرت مهدی(عج) بود هدایایی

اهداگردید.

 

 

 


:: بازدید از این مطلب : 403
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فرهنگیان
چهار شنبه 21 خرداد 1393

آلبوم تصاویر حضرت مهدی(عج)

آلبوم تصاویر حضرت مهدی(عج)

آلبوم تصاویر حضرت مهدی(عج)

گل ظهور

 

غم فراق تو دل را اگرچه سنگین است
فدای آن غم تلخت, چقدر شیرین است!
اگر چه نیست جفا، كار تو, نمي‌دانم
چرا مرام تو در ذره پروری این است؟
دلم ز دوري‌ات ای گل به سینه‌ام پژمرد
نوای بلبل طبعم ز غصه غمگین است
بیا بیا كه ز یمن تو باغ مي‌خندد
در انتظار رُخت, بي‌قرار نسرین است
بیا بیا كه حضورت به گلشن دل‌ها
برای زخم گل داغدیده تسكین است
گل ظهور تو كی برگ و بار خواهد داد؟
در انتظار فرج خوشه‌های پروین است
بیا كه فتنه به آفاق مي‌كند بیداد
ببین كه باد مخالف به پرچم دین است
همیشه منتظرت روی جاده مي‌مانم
نگاه باور دل امتداد پرچین است
كاظم جیرودی



سبزپوش

ای سبز پوش كعبه دل‌ها ظهور كن
از شیب تند قله غیبت عبور كن
درد فراق روی تو ما را ز غصه كُشت
چشم انتظار عاشق خود را صبور كن
شاید گناه خوب ندیدن از آن ماست
فكری برای روشنی چشم كور كن
یك شب بیا برای رضای خدا خودت
غم نامه‌های سینه ما را مرور كن
یك شب بیا به خلوت دل‌های بي‌قرار
جان را ز شوق آمدنت پر سرور كن
ای گل ز یمن مقدم خود باغ سینه را
لبریز از طراوت و عطر حضور كن
آقا! به جان مادر پهلو شكسته‌ات
دل را ز تنگنای غم و غصه دور كن
ای آفتاب مشرقي‌ام، شام واپسین
تاریكی وجود مرا غرق نور كن
خلوت‌نشین باور تنهایي‌ام تویی
ای سبزپوش كعبه دل‌ها ظهور كن…
كاظم جیرودی


ختم غزل

اگر دعای من امشب به آسمان برسد
گمان كنم كه خدا هم به دادمان برسد
رمق نمانده به جسمم, خدای من مددی!
مگر ز تو به تن مرده‌ام توان برسد
غمم ز دوری یار است, یار گمشده‌ام
چه مي‌شود خبر از یار بی نشان برسد؟
چه مي‌شود كه بیاید سوار مشرقي‌ام
و بر پیاده خسته, توان و جان برسد؟
پر از لطافت گل مي‌شود نسیم چمن
اگر به فصل خزان یار مهربان برسد
گلاب و عطر بپاشید در مسیر ظهور
گمان كنم كه هر آن لحظه میهمان برسد!
همیشه منتظرم دركنار جاده عشق
كه پیك خوش خبر از سمت جمكران برسد
٭ ٭ ٭
تمام ذهن مرا پر نموده این پرسش
چه مي‌كنیم اگر وقت امتحان برسد؟
خدا كند كه در این روز, روسپید شویم
چو كارنامه به آن مصلح جهان برسد
یقین بدان كه اثر مي‌كند دعای فرج
و از عنایت آن صاحب‌الزمان برسد
شروع دفتر باور به نام او زیباست
اگر كه ختم غزل هم به پای آن برسد
كاظم جیرودی
 

 جمعه‌اي‌ گذشت

بُغض‌ در گلو
پلك‌، بسته‌ام‌
عصر جمعه‌ است‌
دل‌ شكسته‌ام‌
از وصال‌ تو
دل‌ نمي‌كنم‌
طعنه‌ها ولي‌
كرده‌ خسته‌ام‌
كوچه‌ را ز شوق‌
صُبح‌ رُفته‌ام‌
در خیال‌ خود
با تو بارها
راز گفته‌ام‌...
باز شد غروب‌
تو نیامدي‌
دل‌ گرفته‌ام‌
مانده‌ دیدة‌، اشكبار من‌
منتظر به‌ دشت‌
منتظر به‌ راه‌
جمعه‌ هم‌ گذشت‌
شهسوار من‌!
باز خسته‌ام‌
دل‌ شكسته‌ام‌
سینه‌ پر ز آه‌
هر دو دیده‌ تر
دل‌ پر از امید
تا مگر رسد
جمعه‌اي‌ دگر
یا كه‌ یك‌ خبر
كاش‌ در غمت‌
مي‌شُدم‌ شهید
یا نوازشي‌
از تو مي‌رسید
بي‌تو از جهان‌
دل‌ گسسته‌ام‌
حرفِ این‌ و آن‌
كرده‌ خسته‌ام‌
مثل‌ سینه‌ام‌
پُر ز ناله‌اند
كوه‌ و دشت‌ و رود
میخ‌ و سنگ‌ و چوب‌
طور دیگري‌ است‌
جمعة‌ غروب‌
توي‌ شهر ما
ـ شهر كینه‌ها ـ
توي‌ آسمان‌
توي‌ سینه‌ها
دود و دود و دود
زودتر بیا
شهریار من‌
زودِ زودِ زود
شهسوار من‌!
دل‌ شكسته‌ام‌

مي‌نهم‌ دگر
سر به‌ كوه‌ و دشت‌
شنبه‌اي‌ رسید
جمعه‌اي‌ گذشت‌


 

چند شعر از قیصر امین پور

صبح بى تو رنگ بعد از ظهر یك آدینه دارد
بى تو حتى مهربانى حالتى از كینه دارد
بى تو مى گویند تعطیل است كار عشقبازى
عشق اما كى خبر از شنبه و آدینه دارد!؟    

فصل تقسیم گل و گندم و لبخند

چشم‌ها پرسش بي‌پاسخ حیراني‌ها
دست‌ها تشنه تقسیم فراواني‌ها
با گل زخم، سر راه تو آذین بستیم
داغ‌های دل ما، جای چراغاني‌ها
حالیا! دست كریم تو برای دل ما
سرپناهی است در این بي‌سر و ساماني‌ها
وقت آن شد كه به گل، حكم شكفتن بدهی!
ای سرانگشت تو آغاز گل‌افشاني‌ها!
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزل‌ها و غزل‌خواني‌ها...
سایه امن كسای تو مرا بر سر، بس!
تا پناهم دهد از وحشت عریاني‌ها
چشم تو لایحه روشن آغاز بهار
طرح لبخند تو پایان پریشاني‌ها
 

 

سبزتر از بهار

طلوع مى كند آن آفتاب پنهانى
 زسمت مشرق جغرافیاى عریانى
 دوباره پلك دلم مى پرد، نشانه چیست؟
 شنیده ام كه مى آید كسى به مهمانى
 كسى كه سبزتر است از هزار بار بها
ر كسى، شگفت كسى، آن چنان كه مى دانى
 تو از حوالى اقلیم هر كجاآباد بیا
 كه مى رود شهر ما رو به ویرانى
 در انتظار تو تنها چراغ خانه ماست
 كه روشن است در این كوچه هاى ظلمانى
 كنار نام تو لنگر گرفت كشتى عشق
 بیا كه نام تو آرامشى است توفانى

 دلالت

باران
    بهاران را
        جدّی نمي‌گیرد.
چشمان من
    خیل غباران را.
هرچند
    از جاده‌های شسته رُفته،
    از این خیابان‌های قیراندود
        دیگر غباری برنخواهد خاست؛
هرچند
    با آفتاب رنگ و رو ر‌َفته
    از روی این دریای سرب و دود،
        هرگز بخاری برنخواهد خاست؛
امّا،
    حتّی سواد هر غباری نیز
    در چشم من دیگر
        معنای دیدار سواری نیست؛
این چشم‌ها
    از من دلیل تازه مي‌خواهند!
   استفاده از مطلب با ذكر منبع بلامانع مي‌باشد.
 


:: بازدید از این مطلب : 409
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فرهنگیان
چهار شنبه 21 خرداد 1393

 باسلام

3.jpg

فرا رسیدن سالروز ولادت گل سرسبد هستی آخرين ذخيره الهي یگانه منجی عالم بشریت حضرت بقية الله الاعظم حجته ابن الحسن العسکری مهدی موعود
(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را به تمامی محبان منتظران آن حضرت صمیمانه تبریک و تهنیت عرض میکند اللهم صل علی محمدو آل محمدوعجل فرجهم

 

 

 p5.jpg

 

شناخت مختصرى از زندگانى امام مهدى (عج) 

دوازدهمین پیشواى معصوم، حضرت حجة بن الحسن المهدى، امام زمان - عجل الله تعالى فرجه - در نیمه شعبان سال 255 هجرى در شهر «سامرأ» دیده به جهان گشود. (1) او همنام پیامبر اسلام (م ح م د) و همكنیه آن حضرت (ابوالقاسم) است. (2) ولى پیشوایان معصوم از ذكر نام اصلى او نهى فرموده‏اند. (3)

از جمله القاب آن حضرت، حجت، قائم، خلف صالح، صاحب الزمان (4)، بقیة الله است (5) و مشهورترین آنها «مهدى» مى‏باشد. (6)

پدرش، پیشواى یازدهم حضرت امام حسن عسكرى - علیه السلام - و مادرش، بانوى گرامى «نرجس »است (7) كه بنام «ریحانه»، «سوسن» و «صقیل» نیز از او یاد شده است. (8) میزان فضیلت و معنویست نرجس خاتون تا آن حد، والا بود كه «حكیمه» خواهر امام هادى - علیه السلام - كه خود از بانوان عالیقدر خاندان امامت بود، او را سرآمد و سرور خاندان خویش، و خود را خدمتگزار او مى‏نامید. (9)

حضرت مهدى دو دوره غیبت داشت: یكى كوتاه مدّت (غیبت صغرى) و دیگرى دراز مدّت (غیبت كبرى). اولى، از هنگام تولد تا پایان دوران نیابت خاصّه ادامه داشته و دومى، با پایان دوره نخست آغاز شد و تا هنگام ظهور و قیام آن حضرت طول خواهد كشید. (10)

تولد حضرت مهدى (ع) از دیدگاه علماى اهل سنت

چنانكه در صفحات آینده توضیح خواهیم داد، اعتقاد به موضوع مهدویت اختصاص به شیعه ندارد، بلكه بر اساس روایات فراوانى كه از پیامبر اكرم (ص) رسیده، علماى اهل سنت نیز این موضوع را قبول دارند. منتها آنان نوعاً تولد حضرت مهدى را انكار مى‏كنند و مى‏گویند: شخصیتى كه پیامبر اسلام از قیام او (پس از غیبت) خبر داده، هنوز متولد نشده است و در آینده تولد خواهد یافت! (11)

با این حال تعداد قابل توجهى از مورخان و محدّثان اهل سنت، تولد آن حضرت را در كتب خود ذكر كرده و آن را یك واقعیت دانسته‏اند. بعضى از پژوهشگران بیش از صد نفر از آنان را معرفى كرده‏اند. (12)

دیدار حضرت مهدى (ع)

چنانكه در سیره امام حسن عسكرى - علیه السلام - بتفصیل نگاشتیم، از آنجا كه حكومت ستمگر عباسى، به منظور دستابى به فرزند آن حضرت و كشتن او، خانه امام را سخت تحت كنترل و مراقبت قرار داده بود، تولد حضرت مهدى - علیه السلام - بر اساس طرح دقیق و منظمى كه پیشاپیش، از سوى امام در این مورد ریخته شده بود، كاملاً به صورت مخفى و دور از چشم مردم (و حتى شیعیان) صورت گرفت.

 

مستندترین گزارش در این زمینه، از طرف «حكیمه» عمه حضرت عسكرى - علیه السلام - رسیده كه از نزدیك شاهد تولد حضرت مهدى - علیه السلام - بوده است. اما باید توجه داشت كه این پنهانكارى به آن معنا نیست كه بعدها یعنى در مدت 5 - 6 سال آغاز عمر او، كه امام یازدهم در حال حیات بود، كسى آن بزرگوار را ندیده بود، بلكه - چنانكه یك نمونه از آن را در زندگانى حضرت عسكرى نوشتیم - افراد خاصى از شیعیان در فرصتهاى مناسب و گوناگون به دیدار آن حضرت نائل مى‏شدند تا به تولد و وجود وى یقین حاصل كنند و در موقع لزوم به شیعیان دیگر اطلاع دهند.

دانشمندان ما جریان این دیدارها را به صورت گسترده گزارش كرده‏اند (13)، ولى شاید مهمترین آنها دیدار چهل تن از اصحاب امام عسكرى - علیه السلام - با آن حضرت باشد كه تفصیل آن بدین قرار بوده است:

«حسن بن ایوب بن نوح» (14) مى‏گوید:

ما براى پرسش درباره امام بعدى، به محضر امام عسكرى - علیه السلام - رفتیم. در مجلس آن حضرت چهل نفر حضور داشتند. عثمان بن سعید (یكى از وكلاى بعدى امام زمان) بپا خاست و عرض كرد: مى‏خواهم از موضوعى سؤال كنم كه درباره آن از من داناترى.

امام فرمود: بنشین. عثمان با ناراحتى خواست از مجلس خارج شود. حضرت فرمود: هیچ كس از مجلس بیرون نرود. كسى بیرون نرفت و مدتى گذشت. در این هنگام، امام، عثمان را صدا كرد. او بپا خاست. حضرت فرمود: مى‏خواهید به شما بگویم كه براى چه به اینجا آمده‏اید؟ همه گفتند: بفرمایید. فرمود: براى این به اینجا آمده‏اید كه از حجت و امام پس از من بپرسید. گفتند: بلى. در این هنگام پسرى نورانى همچون پاره ماه كه شبیه‏ترین مردم به امام عسكرى - علیه السلام - بود، وارد مجلس شد. حضرت با اشاره به او فرمود:

«این، امام شما بعد از من و جانشین من در میان شما است. فرمان او را اطاعت كنید و پس از من اختلاف نكنید كه در این صورت هلاك مى‏شوید و دینتان تباه مى‏گردد...» (15).

علل سیاسى - اجتماعى غیبت

شكى نیست كه رهبرى پیشوایان الهى به منظور هدایت مردم به سر منزل كمال مطلوب است و این امر در صورتى میسر است كه آنها آمادگى بهره بردارى از این هدایت الهى را داشته باشند. اگر چنین زمینه مساعدى در مردم وجود نداشته باشد، حضور پیشوایان آسمانى در بین مردم ثمرى نخواهد داشت.

متأسفانه فشارها و تضییقاتى كه بویژه از زمان امام جواد - علیه السلام - به بعد بر امامان وارد شد، و محدودیتهاى فوق العاده‏اى كه برقرار گردید - به طورى كه فعالیتهاى امام یازدهم و دوازدهم را به حداقل رسانید - نشان داد كه زمینه مساعد جهت بهره مندى از هدایتها و راهبریهاى امامان در جامعه (در حدّ نصاب لازم) وجود ندارد. ازینرو حكمت الهى اقتضا كرد كه پیشواى دوازدهم، بتفصیلى كه خواهیم گفت، غیبت اختیار كند تا موقعى كه آمادگى لازم در جامعه به وجود آید.

البته همه اسرار غیبت بر ما روشن نیست ولى شاید نكته‏اى كه گفتیم رمز اساسى غیبت باشد. در روایات ما، در زمینه علل و اسباب غیبت، روى سه موضوع تكیه شده است:

الف - آزمایش مردم‏

چنانكه مى‏دانیم یكى از سنتهاى ثابت الهى، آزمایش بندگان و انتخاب صالحان و گزینش پاكان است. صحنه زندگى همواره صحنه آزمایش است تا بندگان از این راه در پرتو ایمان و صبر و تسلیم خویش در پیروى از اوامر خداوند تربیت یافته و به كمال برسند و استعدادهاى نهفته آنان شكوفا گردد.

در اثر غیبت حضرت مهدى، مردم آزمایش مى‏شوند: گروهى كه ایمان استوارى ندارند، باطنشان ظاهر مى‏شود و دستخوش شك و تردید مى‏گردند و كسانى كه ایمان در اعماق قلبشان ریشه دوانده است، به سبب انتظار ظهور آن حضرت و ایستادگى در برابر شدائد، پخته‏تر و شایسته‏تر مى‏گردند و به درجات بلندى از اجرا و پاداش الهى نائل مى‏گردند.

امام موسى بن جعفر - علیه السلام - فرمود: هنگامى كه پنجمین فرزندم غایب شد، مواظب دین خود باشید، مبادا كسى شما را از دین خارج كند. او ناگزیر غیبتى خواهد داشت، به طورى كه گروهى از مؤمنان از عقیده خویش بر مى‏گردند. خداوند به وسیله غیبت، بندگان خویش را آزمایش مى‏كند...(16)

از سخنان پیشوایان اسلام بر مى‏آید كه آزمایش به وسیله غیبت حضرت مهدى، از سخت‏ترین آزمایشهاى الهى است (17). و این سختى از دو جهت است:

9 1 - از جهت اصل غیبت، كه چون بسیار طولانى مى‏شود بسیارى از مردم دستخوش شك و تردید مى‏گردند. برخى در اصل تولد و برخى دیگر در دوام عمر آن حضرت شك مى‏كنند و جز افراد آزموده و مخلص و داراى شناخت عمیق، كسى بر ایمان و عقیده به امامت آن حضرت باقى نمى‏ماند. پیامبر اسلام ضمن حدیث مفصلى مى‏فرماید: مهدى از دیده شیعیان و پیروانش غایب مى‏شود و جز كسانى كه خداوند دلهاى آنان را جهت ایمان، شایسته قرار داده، در اعتقاد به امامت او استوار نمى‏مانند (18).

2 - از نظر سختیها و فشارها و پیشامدهاى ناگوار كه در دوران غیبت رخ مى‏دهد و مردم را دگرگون مى‏سازد، به طورى كه حفظ ایمان و استقامت در دین، كارى سخت دشوار مى‏گردد و ایمان مردم در معرض مخاطرات شدید قرار مى‏گیرد. (19)

ب - حفظ جان امام

خداوند، به وسیله غیبت، امام دوازدهم را از قتل حفظ كرده است، زیرا اگر آن حضرت از همان آغاز زندگى در میان مردم ظاهر مى‏شد، او را مى‏كشتند (چنانكه تفصیل آن را نوشتیم). بر این اساس اگر پیش از موعد مناسب نیز ظاهر شود، باز جان او به خطر مى‏افتد و به انجام مأموریت الهى و اهداف بلند اصلاحى خود موفق نمى‏گردد.

«زراره»، یكى از یاران امام صادق - علیه السلام - مى‏گوید: امام صادق - علیه السلام - فرمود: امام منتظر، پیش از قیام خویش مدّتى از چشمها غایت خواهد شد.

عرض كردم: چرا؟

فرمود: بر جان خویش بیمناك خواهد بود .(20)

ج - آزادى از یوغ بیعت با طاغوتهاى زمان

پیشواى دوازدهم، هیچ رژیمى را، حتى از روى تقیه، به رسمیت نشناخته و نمى‏شناسد. او مأمور به تقیه از هیچ حاكم و سلطانى نیست و تحت حكومت و سلطنت هیچ ستمگرى در نیامده و در نخواهد آمد، چرا كه مطابق وظیفه خود عمل مى‏كند و دین خدا را به طور كامل و بى هیچ پرده پوشى و بیم و ملاحظه‏اى اجرا مى‏كند. بنابراین جاى هیچ عهد و میثاق و بیعت با كسى و مراعات و ملاحظه نسبت به دیگران باقى نمى‏ماند.

«حسن بن فضّال» مى‏گوید: امام هشتم فرمود: گویى شیعیانم را مى‏بینم كه هنگام مرگ سومین فرزندم (امام حسن عسكرى) در جستجوى امام خود، همه جا را مى‏گردند اما او را نمى‏یابند.

عرض كردم: چرا غایب مى‏شود؟

فرمود: براى اینكه وقتى با شمشیر قیام مى‏كند، بیعت كسى در گردن وى نباشد. (21)

غیبت صغرى و كبرى

چنانكه گفتیم، غیبت امام مهدى به دو دوره تقسیم مى‏شود: «غیبت صغرى» و «غیبت كبرى».

غیبت صغرى از سال 260 هجرى (سال شهادت امام یازدهم) تا سال 329 (سال در گذشت آخرین نایب خاص امام) یعنى حدود 69 سال بود. (22) در دوران غیبت صغرى، ارتباط شیعیان با امام بكلى قطع نبود و آنان، به گونه‏اى خاص و محدود، با امام ارتباط داشتند.

توضیح آنكه: در طول این مدّت، افراد مشخصى (كه ذكرشان خواهد آمد) به عنوان «نایب خاص» با حضرت در تماس بودند و شیعیان مى‏توانستند به وسیله آنان مسائل و مشكلات خویش را به عرض امام برسانند و توسط آنان پاسخ دریافت دارند و حتى گاه به دیدار امام نائل شوند. ازینرو مى‏توان گفت در این مدّت، امام، هم غایب بود و هم نبود.

این دوره را مى‏توان دوران آماده سازى شیعیان براى غیبت كبرى دانست كه طى آن، ارتباط شیعیان با امام، حتى در همین حد نیز قطع شد و مسلمانان موظف شدند در امور خود به نایبان عام آن حضرت، یعنى فقهاى واجد شرائط و آشنایان به احكام اسلام، رجوع كنند.

اگر غیبت كبرى یكباره و ناگهان رخ مى‏داد، ممكن بود موجب انحراف افكار شود و ذهنها آماده پذیرش آن نباشد. اما گذشته از زمینه سازیهاى مدبرانه امامان پیشین، در طول غیبت صغرى، بتدریج ذهنها آماده شد و بعد، مرحله غیبت كامل آغاز گردید. همچنین امكان ارتباط نایبان خاص با امام در دوران غیبت صغرى، و نیز شرفیابى برخى از شیعیان به محضر آن حضرت در این دوره، مسئله ولادت و حیات آن حضرت را بیشتر تثبیت كرد. (23)

با سپرى شدن دوره غیبت صغرى، غیبت كبرى و دراز مدّت امام آغاز گردید كه تاكنون نیز ادامه دارد و پس از این نیز تا زمانى كه خداوند اذن ظهور و قیام به آن حضرت بدهد، ادامه خواهد داشت.

غیبت دو گانه امام دوازدهم، سالها پیش از تولد او توسط امامان قبلى، پیشگویى شده و از همان زمان توسط راویان و محدثان، حفظ و نقل و در كتابهاى حدیث ضبط شده است كه به عنوان نمونه به نقل چند حدیث در این زمینه اكتفا مى‏كنیم:

1 - امیر مؤمنان - علیه السلام - فرمود:

(امام) غایب ما، دو غیبت خواهد داشت كه یكى طولانى‏تر از دیگرى خواهد بود. در دوران غیبت او، تنها كسانى در اعتقاد به امامتش پایدار مى‏مانند كه داراى یقینى استوار و معرفتى كامل باشند. (24)

2 - امام باقر - علیه السلام - فرمود:

(امام) قائم دو غیبت خواهد داشت كه در یكى از آن دو: خواهند گفت: او مرده است...(25)

3 - ابوبصیر مى‏گوید، به امام صادق - علیه السلام - عرض كردم: امام باقر مى‏فرمود: قائم آل محمد (ص) دو غیبت خواهد داشت كه یكى طولانى‏تر از دیگرى خواهد بود.

امام صادق - علیه السلام - فرمود: بلى، چنین است...(26)

4 - حضرت صادق - علیه السلام - فرمود:

امام قائم دو غیبت خواهد داشت: یكى كوتاه مدّت و دیگرى دراز مدّت...(27)

سیر تاریخ، صحت این پیشگوییها را تأیید كرد و همچنانكه پیشوایان قبلى فرموده بودند، غیبتهاى دو گانه امام عینیت یافت.

نواب خاص (28)

 

نایبان خاص حضرت مهدى در دوران غیبت صغرى، چهار تن از اصحاب با سابقه امامان پیشین و از علماى پارسا و بزرگ شیعه بودند كه «نوّاب اربعه» نامیده شده‏اند. اینان به ترتیب زمانى عبارت بودند از:

1 - ابو عَمرو عثمان بن سعید عَمرى،

2 - ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید عَمرى،

3 - ابوالقاسم حسین بن روح نوبختى،

4 - ابو الحسن على بن محمد سَمَرى.

البته امام زمان - علیه السلام - وكلاى دیگرى نیز در مناطق مختلف مانند: بغداد، كوفه، اهواز، همدان، قم، رى آذربایجان، نیشابور و... داشت كه یا به وسیله این چهار نفر، كه در رأس سلسله مراتب وكلاى امام قرار داشتند، امور مردم را به عرض حضرت مى‏رساندند (29) و از سوى امام در مورد آنان «توقیع» هایى (30) صادر مى‏شده است. (31) و یا - آن گونه كه بعضى از محققان احتمال داده‏اند - سفارت و وكالت این چهار نفر، وكالتى عامّ و مطلق بوده ولى دیگران در موارد خاصى وكالت و نیابت داشته‏اند (32). مانند:

محمد بن جعفر اسدى، احمد بن اسحاق اشعرى قمى، ابراهیم بن محمد همدانى، احمد بن حمزة بن الیسع (33)، محمد بن ابراهیم بن مهزیار (34)، حاجز بن یزید، محمد بن صالح (35)، ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى، محمد بن على بن بلال، عمر اهوازى، و ابو محمد و جنائى (36).

1 - ابو عَمرو عثمان بن سعید عَمرى

عثمان بن سعید از قبیله بنى اسد بود و به مناسبت سكونت در شهر سامرّأ، «عسكرى» نیز نامیده مى‏شد. در محافل شیعه از او به نام «سمّان» (= روغن فروش) یاد مى‏شد، زیرا به منظور استتار فعالیتهاى سیاسى، روغن فروشى مى‏كرد و اموال متعلق به امام را، كه شیعیان به وى تحویل مى‏دادند، در ظرفهاى روغن قرار داده به محضر امام عسكرى مى‏رساند. (37)او مورد اعتماد و احترام عموم شیعیان بود. (38) گفتنى است كه عثمان بن سعید قبلاً نیز از وكلا و یاران مورد اعتماد حضرت هادى و حضرت عسكرى - علیهما السلام - بوده است. «احمد بن اسحاق» كه خود از بزرگان شیعه مى‏باشد، مى‏گوید:

روزى به محضر امام هادى رسیدم و عرض كردم: من گاهى غایب و گاهى (در اینجا) حاضر و وقتى هم كه حاضرم همیشه نمى‏توانم به حضر شما برسم. سخن چه كسى را بپذیرم و از چه كسى فرمان ببرم؟

 

امام فرمود: «این ابو عَمرو (عثمان بن سعید عَمرى)، فردى امین و مورد اطمینان من است، آنچه به شما بگوید، از جانب من مى‏گوید و آنچه به شما برساند، از طرف من مى‏رساند».

احمد بن اسحاق مى‏گوید: پس از رحلت امام هادى - علیه السلام - روزى به حضور امام عسكرى - علیه السلام - شرفیاب شدم و همان سؤال را تكرار كردم.

حضرت مانند پدرش فرمود: این ابو عَمرو مورد اعتماد و اطمینان امام پیشین، و نیز طرف اطمینان من در زندگى و پس از مرگ من است. آنچه به شما بگوید از جانب من مى‏گوید و آنچه به شما برساند از طرف من مى‏رساند. (39)

پس از رحلت امام عسكرى، مراسم تغسیل و تكفین و خاكسپارى آن حضرت را، در ظاهر، عثمان بن سعدى انجام داد.(40) نیز همو بود كه روزى در حضور جمعى از شیعیان به فرمان امام عسكرى - علیه السلام - و به نمایندگى از طرف آن حضرت، اموالى را كه گروهى از شیعیان یمن اورده بودند، از آنان تحویل گرفت و امام در برابر اظهارات حاضران مبنى بر اینكه با این اقدام حضرت، اعتماد و احترامشان نسبت به عثمان بن سعید افزایش یافته است، فرمود: گواه باشید كه عثمان بن سعید وكیل من است، و پسرش محمد نیز، وكیل پسرم مهدى خواهد بود. (41) همچنین، در پایان دیدار چهل نفر از شیعیان با حضرت مهدى كه شرح آن در اوائل این بخش گذشت - حضرت خطاب به حاضران فرمود:

 

آنچه عثمان (بن سعید) مى‏گوید، از او بپذیرید، مطیع فرمان او باشید، سخنان او را بپذیرید، او نماینده امام شماست و اختیار با اوست. (42)

تاریخ وفات عثمان بن سعید روشن نیست. برخى احتمال داده‏اند او بین سالهاى 260 - 267 در گذشته باشد و برخى دیگر فوت او را در سال 280 دانسته‏اند. (43)

2 - محمد بن عثمان بن سعید عَمرى

محمد بن عثمان نیز همچون پدر، از بزرگان شیعه و از نظر تقوا و عدالت و بزرگوارى مورد قبول و احترام شیعیان (44) و از یاران مورد اعتماد امام عسكرى - علیه السلام - بود، چنانكه حضرت در پاسخ شؤال «احمد بن اسحاق» كه به چه كسى مراجعه كند؟ فرمود: عَمرى (عثمان بن سعید)، و پسرش، هر دو، امین و مورد اعتماد هستند، آنچه به تو برسانند، از جانب من مى‏رسانند، و آنچه به تو بگویند از طرف من مى‏گویند. سخنان آنان را بشنو از آنان پیروى كن، زیرا این دو تن مورد اعتماد و امین منند. (45)

پس از درگذشت عثمان، از جانب امام غایب توقیعى مبنى بر تسلیت وفات او و اعلام نیابت فرزندش «محمد» صادر شد. (46)

«عبد الله بن جعفر حِمیرى» مى‏گوید: وقتى كه عثمان بن سعید در گذشت، نامه‏اى با هما خطى كه قبلاً امام با آن با ما مكاتبه مى‏كرد، براى ما آمد كه در آن ابو جعفر (محمد بن عثمان بن سعید) به جاى پدر منصوب شده بود. (47)

همچنین اما، ضمن توقیعى در پاسخ سؤالات «اسحاق بن یعقوب»، چنین نوشت: خداوند از عثمان بن سعید و پدرش، كه قبلاً مى‏زیست، راضى و خشنود باشد. او مورد وثوق و اعتماد من، و نوشته او نوشته من است (48).

ابو جعفر تألیفاتى در فقه داشته است كه پس از وفاتش، به دست حسین بن روح، سومین نایب امام (و یا به دست ابو الحسن سمرى، نایب چهارم) رسیده است. (49)

محمد بن عثمان، حدود چهل سال عهده دار سفارت و وكالت امام زمان بود و در طول این مدّت، وكلاى محلّى و منطقه‏اى را سازماندهى و بر فعالیتشان نظارت مى‏كرد و به اداره امور شیعیان اشتغال داشت. توقیع‏هاى متعددى از ناحیه امام صادر، و توسط او به دیگران رسید. او سرانجام در سال 304 یا 305 درگذشت. (50)

او پیش از مرگ، از تاریخ وفات خود خبر داد، و دقیقاً در همان تاریخى كه گفته بود، در گذشت. (51)

3 - ابو القاسم حسین بن روح نوبختى

در روزهاى آخر عمر ابو جعفر، گروهى از بزرگان شیعه نزد او رفتند. او گفت: چنانچه از دنیا رفتم، به امر امام، جنشین من و نایب امام «ابو القاسم حسین بن روح نوبختى» خواهد بود. به او مراجعه كنید و در كارهایتان به او اعتماد نمایید. (52)

حسین بن روح، از دستیاران نزدیك نایب دوم بود و عَمرى از مدتها پیش، براى تثبیت امر نیابت او زمینه سازى مى‏كرد و شیعیان را جهت تحویل اموال، به او ارجاع مى‏داد و او، رابط بین عثمان بن سعید و شیعیان بود. (53)

حسین بن روح، كتابى در فقه شیعه به نام «التأدیب» تألیف كرده بود. آن را جهت اظهار نظر، نزد فقهاى قم فرستاد. آنان پس از بررسى، در پاسخ نوشتند، جز در یك مسئله، همگى مطابق فتاواى فقهاى شیعه است. (54) بعضى از معاصرین او، عقل و هوش و درایت وى را تحسین كرده و مى‏گفتند: به تصدیق موافق و مخالف، حسین بن روح از عاقلترین مردم روزگار است. (55) نوبختى در دوران حكومت «مقتدر»، خلیفه عباسى، به خدت پنج سال به زندان افتاد و در سال 317 آزاد شد. (56) و سرانجام، بعد از بیست و یك سال فعالیت و سفارت، در سال 326 چشم از جهان فرو بست. (57)

4 - ابو الحسن على بن محمد سَمَرى (58)

به فرمان امام عصر (ع) وبا وصیت و معرفى نوبختى، پس از حسین بن روح، على بن محمد سمرى منصب نیابت خاص و اداره امور شیعیان را عهده دار گردید. (60)

سمرى از اصحاب و یاران امام عسكرى - علیه السلام - بوده است. (61) او تا سال 329 كه دیده از جهان فرو بست، مسئولیت نیابت و وكالت خاص را به عهده داشت. چند روز پیش از وفات او توقیعى از ناحیه امام به این مضمون خطاب به وى صادر شد:

اى على بن محمد سمرى! خداوند در سوك فقدان تو پاداشى بزرگ به برادرانت عطا كند. تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهى رفت. كارهایت را مرتب كن و هیچ كس را به جانشینى خویش مگمار. دوران غیبت كامل فرا رسیده است و من جز با اجازه خداوند متعال ظهور نخواهم كرد و ظهور من پس از گذشت مدتى طولانى و قساوت دلها و پر شدن زمین ازستم خواهد بود. افرادى نزد شیعیان من مدّعى مشاهده من (ارتباط با من به عنوان نایب خاص) خواهند شد. آگاه باشید كه هر كس پیش از خروج «سفیانى» و «صیحه آسمانى» (62) چنین ادعایى بكند، دروغگو و افترا زننده است و هیچ حركت و نیرویى جز به خداوند عظیم نیست. (63)

در ششمین روز پس از صدور توقیع، ابو الحسن سمرى از دنیا رفت. (64) پیش از مرگش از وى پرسیدند: نایب بعد از تو كیست؟ پاسخ داد: اجازه ندارم كسى را معرفى كنم. (65)

با در گذشت ابو الحسن سمرى دوره جدیدى در تاریخ شیعه آغاز گردید كه به دوران غیبت كبرى معروف است و ما در صفحات آینده پیرامون آن بحث خواهیم كرد.

وظایف و فعالیتهاى اساسى نوّاب خاص

انتخاب نواب خاص از سوى امام دوزدهم، در واقع ادامه و توسعه فعالیت شبكه ارتباطى «وكالت» بود كه گفتیم از زمان پیشواى نهم به صورت فعّال در آمده، و در زمان امام هادى و امام عسكرى - علیهما السلام - گسترش چشمگیرى یافته بود، و اینك در زمان امام قائم به اوج رسیده بود. وظایف و فعالیتهاى اساسى نوّاب خاص را مى‏توان در چند مورد زیر خلاصه كرد:

الف - پنهان داشتن نام و مكان امام

گرچه امكارؤیت حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه - در دوران غیبت صغرى براى نوّاب خاص و برخى از شیعیان وجود داشت و گهگاه دیدارهایى صورت مى‏گرفت (66) امّا به دلیل مشكلات سیاسى، هر یك از نواب اربعه در زمان خود موظف بودند از بردن نام حضرت و افشاى محل او در سطح عمومى خوددارى ورزند. زیرا در غیر این صورت، جان امام از سوى حكومت وقت به خطر مى‏افتاد. این سیاست استتار و پنهانكارى، دقیقاً بر اساس دستور و راهنمایى خود امام صورت مى‏گرفت. چنانكه روزى ابتدأاو بدون اینكه سؤالى از حضرت در این باره شده باشد، توقیعى به این مضمون خطاب به محمد بن عثمان (سفیر دوم) صادر شد:

كسانى كه از اسم (من) مى‏پرسند، باید بدانند اگر سكوت كنندبهشت، و اگر حرفى بزنند جهنم (در انتظار آنان) است. چه، اینان اگر بر اسم واقف شوند، آن را فاش مى‏سازند و اگر از مكان آگاه شوند، آن را نشان مى‏دهند. (67)

همچنین روزى عبید الله بن جعفر حمیرى و احمد بن اسحق اشعرى، كه هر دو از بزرگان اصحاب امامان و از شیعیان برجسته و صمیمى بودند، در دیدارى كه با عثمان بن سعید (سفیر اوّل) داشتند از وى پرسیدند: آیا جانشین امام عسكرى - علیه السلام - را دیده است؟ وى پاسخ مثبت داد. از نام آن حضرت پرسش كردند، وى از گفتن آن خوددارى كرد و گفت:

بر شما حرام است كه در این باره پرسش كنید، و من این سخن را از پیش خود نمى‏گویم - چه اختیارى ندارم كه حلالى را حرام یا حرامى را حلال كنم - بلكه این، به دستور خود اوست، زیرا حكومت (عباسى) بر این باور است كه امام عسكرى در گذشته و فرزندى از خود باقى نگذاشته است، و به همین دلیل نیز ارثیه او را بین كسانى تقسیم كردند كه وارث آن حضرت نبودند (جعفر كذاب و مادر حضرت عسكرى) و این موضوع با صبر و سكوت امام روبرو گردید، و اینك كسى جرأت ندارد با خانواده او ارتباط برقرار كند یا چیزى از آنها بپرسد، و اگر اسم امام فاش شود مورد تعقیب قرار مى‏گیرد. زینهار! زینهار! خدا را در نظر بگیرید و از این بحثها خوددارى كنید. (68)

در زمان نیابت ابوالقاسم حسین بن روح، از ابوسهل نوبختى كه از بزرگان شیعیان بود، سؤاتل كردند كه چگونه تو، به این سِمَت انتخاب نشدى و حسین بن روح انتاب شد؟ وى پاسخ داد:

آنان كه او را به این مقام برگزیده‏اند، خود داناترند. كار من، بر خورد و مناظره با مخالفان و دشمنان است. اگر من همانند حسى نبن روح مكان امام را مى‏دانستم، شاید اگر در فشار قرار مى‏گرفتم، محل او را نشان مى‏دادم، ولى اگر اما زیر عباى ابو القاسم پنهان شود، چنانچه او را قطعه قطعه هم كنند، هرگز لباس خود را كنار نمى‏زند! (69)

ب - سازماندهى وكلا

چنانكه گفتیم نمایندگان و وكلاى محلى امام در عصر غیبت - با اختیارات گوناگون و حزه‏هاى فعالیت متفاوتى كه داشتند - در مناطق تمركز شیعیان مستقر بودند و هر چند در زمان پیشواى دهم و یازدهم این دسته از وكلا معمولاً توسط وكیل اوّل با امام تماس مى‏گرفتند، امّا در هر حال امكان ارتباط مستقیم با خود امام نیز براى آنان وجود داشت، ولى در عصر غیبت صغرى امكان ارتباط مستقیم كلاً قطع گردید و وكلاى فرعى و منطه‏اى امام در بلاد مختلف كه اسامى گروهى از آنان قبلاً گذشت - (70) ناگزیر منحصراً زیر نظر نایب خاصّ، انجام وظیفه مى‏كردند و نامه‏ها و سؤالات و وجوه شرعى شیعیان را توسط نایب خاص به محضر امام غایب مى‏رساندند. چنانكه قبلاً اشاره كردمى، در زمان سفارت ابو جعفر محمد بن عثمان، تنها در بغداد حدود ده نفر زیر نظر او فعالیت مى‏كردند. (71)

نوّاب خاصّ، در مقابل دریافت وجوه و اموال، قبض نمى‏دادند ولى شیعیان از وكلاى دیگر قبض مطالبه مى‏كردند. بنا به نقل شیخ طوسى، در اواخر عمر محمد بن عثمان، شخصى به توصیه او، اموال مربوط به امام را به حسین بن روح مى‏پرداخت، و از او قبض مطالبه مى‏كرد. به دنبال شكوه حسین بن روح از این بابت، محمد بن عثمان دستور داد كه از وى قبض مطالبه نشود و افزود: هر چه به دست ابو القاسم برسد، به دست من رسیده است. (72)

ج - اخذ و توزیع اموال متعلق به امام

نوآب خاص امام، هر كدام در دوران سفارت خود، وجوه و اموال متعلق به آن حضرت را كه شیعیان مستقیماً یا توسط وكلاى محلى مى‏پرداختند، تحویل مى‏گرفتند و به هر طریقى كه ممكن بود به امام مى‏رساندند، یا در مواردى كه امام دستور مى‏داد مصرف مى‏كردند.

در روزهاى شهادت امام عسكرى - علیه السلام - گروهى از شیعیان قم و بعضى دیگر از مناطق ایران وارد سامرأ شدند و در آنجا از در گذشت امام آگاه گشتند. این گروه، اموالى را از طرف شیعیان مناطق خود آورده بودند تا تحویل امام بدهند و وقتى از جانشین امام عسكرى پرسش كردند، بعضیها جعفر (كذاب)، برادر امام، را نشان دادند. آنان طبق روال معمول، نشانى و خصوصیات پولها و اموال را از جعفر پرسیدند تا معلو شود كه وى داراى علم امامت است یا خیر؟ وقتى كه جعفر از پاسخ درماند، از تحویل اموال به وى خوددارى كردند و ناگزیر به عزم بازگشت به وطن، از سامرّأ خارج شدند.

در بیرون سامرأ، پیك سرّى حضرت بقیة الله - عجل الله تعالى فرجه الشریف - آنان را به محضر امام راهنمایى كرد و پس از تشرّف به حضور امام، بعد از آنكه حضرت خصوصیات تمامى پولها و امول را بیان فرمود، اموال را تحویل ایشان دادند. آنگاه امام فرمود:

بعد از این چیزى به سامرأ نیاورید. من شخصى را در بغداد معین مى‏كنم، اموال را به او مى‏دهید و توقیع توسط او صادر مى‏گردد. (73) از آن به بعد بود كه امام، عثمان سعید را به نیابت خاص منصوب كرد و او در بغداد وظایف خود را آغاز كرد.

د - پاسخگویى به سؤالات فقهى و مشكلات عقیدتى

حوزه فعالیت نواب اربعه تنها به مواردى كه شمردیم محدود نمى‏شد، بلكه دایره فعالیت آنها شامل پاسخگویى به همه گونه سؤالات فقهى و شرعى، حل مشكلات عقیدتى و نیز میارزه علمى با شبهاتى مى‏شد كه مخالفان مطرح مى‏كردند و از این راه در تضعیف عقاید و پریشانى فكرى شیعیان مى‏كوشیدند.

نواب خاصّ، این وظایف را با استفاده از آموزشهاى امام و دانش بسیار بالایى كه داشتند، به بهترین وجهى انجام مى‏دادند. نگاهى گذرا به كارنامه سفارت این چهار شخصیت بزگر، ابعاد گسترده كوششها و موفقیهاى آنان را در این زمینه نشان مى‏دهد.

آنان از یك سو، وسوسه‏هاى مربوط به انكار وجود امام را، از راههاى گوناگون خنثى مى‏كردند و در این راستا، گاه ناگزیر، پرده از دیدارهاى سرّى خود را امام بر مى‏داشتند (74) و گاهى نیز توقیعى از سوى حضرت در این باره صادر مى‏شد و امام در دفع شبهات مزبور به كمك آنان مى‏شتافت. (75)

از سوى دیگر، سؤالات فقهى و شرعى شیعیان را به عرض امام رسانده پاسخ آنها را مى‏گرفتند و به مردم ابلاغ مى‏كردند. به عنوان نمونه، مى‏توان از توقیعى نام برد كه توسط محمد بن عثمان صادر شده و طى آن به پرسشهاى «اسحاق بن یعقوب» در زمینه‏هاى گوناگون پاسخ داده شده است. (76) همچنین مى‏توان توقیع مفصلى یاد كرد كه در پاسخ به سؤالات نماینده مردم قم، «محمد بن عبدالله بن جعفر حمیرى»، صادر گردید. (77)

از این گذشته، گاه، نواب خاصّ، مناظراتى با مخالفان انجام داده و آنان را محكوم مى‏ساختند و تأكید مى‏كردند كه این پاسخها را از امام آموخته‏اند. چنانكه حسین بن روح، در یك مجلس مناره، پاسخ شخصى را كه شبهه‏اى در مورد شهادت امام حسین - علیه السلام - مطرح كرده بود، به صورت گسترده بیان نمود و فرداى آن روز با اشارهبه پاسخ مزبور، به یكى از شیعیان - كه فكر مى‏كرد پاسخها تراوش فكرى خود اوست - اظهار داشت: اگر از آسمان سقوط كنم و طعمه مرغان هوا شرم یا باد تندى مرا به محل درورى پرتاب كند، در نظرم بهتر از این است كه در دین خدا رأى و نظریه شخصى خود را اظهار كنم. مطالبى كه دیروز شنیدى از حجت خدا شنیده شده است. (78)

همچینین وى در پاسخ پرسش یكى از متكلّمان وقت در مورد عامل شهادت امام موسى بن جعفر - علیه السلام - و اینكه آیا پیشوایان معصوم همه، با شمشیر یا با مسمومیت در گذشته‏اند و نیز راز برترى حضرت فاطمه - علیها السلام - نسبت به دختران دیگر پیامبر اسلام (ص)، توضیحات روشن و قانع كننده‏اى داد كه تحسین دانشمند مزبور را بر انگیخت و گفت: در این باره پاسخى از این بهتر و كوتاهتر از كسى نشنیده‏ام (79).

ه- مبارزه با مدّعیان دروغین نیابت

مبارزه با غلات و مدّعیان دروغین بابیت و نیابت و وكالت و افشاى ادعاهاى باطل آنان را نیز باید به فعالیتهاى نواب اربعه افزود. چنانكه درسیره امام هادى توضیح دادیم، گروهى از افراد منحرف و جاه طلب با طرح مطالب بى اساس از قبیل ربوبیت والوهیت ائمه، مقاماتى براى خود ادعا مى‏كردند و به نام امام از مردم خمس یا وجوه دیگر را مى‏گرفتند و این موضوع موجبات بد نامى شیعه را فراهم ساخته و مشكلاتى براى ائمه ایجاد مى‏كرد.

در عصر غیبت صغرى، علاوه بر اینها، افراد دیگرى پیدا شدند كه به دروغ مدعى سفارت و نیابت خاص امام بودند و در اموال متعلق به امام تصرفات بیمورد نموده و در مسائل فقهى و اعتقادى، سخنان گمراه كننده بر زبان مى‏راندند. اینجابود كه نواب خاصّ، با رهنمود امام، به مقابله با آنان بر مى‏خاستند و گاه رد طرد و لعن آنان از ناحیه حضرت، توقیع صادر مى‏شد.

ابو محمد شریعى، محمد بن نصیر نمیرى، احمد هلال كرخى، ابو طاهر محمد بن على بن بلال، حسین بن منصور حلاّج و محمد بن على شلمغانى از این گروه بودند. (80)

شلمغانى قبلاً از فقهاى شیعه شمرده مى‏شد و حتى كتابى به نام «تكلیف» نوشته بود، ولى بعدها به غلوّ و انحراف كشده شد و افكارى كفرآمیز مطرح كرد. از آن جمله، بر روى نظریه حلول تأكید مى‏كرد و مى‏گفت: روحى پیامبر اسلام (ص) در پیكر محمد بن عثمان (سفیر دوم)، روح امیر مؤمنان - علیه السلام - در كالبد حسین بن روح (نایب خاص سوم) و روح حضرت فاطمه - علیها السلام - در بدان ام كلثوم، دختر محمد بن عثمان حلول كرده است.

حسین بن روح، این عقیده را كفر و الحاد معرفى كرده آن را از نوع عقاید مسیحیان در مورد حضرت مسیح شمرد و او را طرد نمود و افشار افكار باطلش او را در میان قومش رسوا ساختن. با تو جه به نقش تخریبى شلمغانى بود كه در ذیحجه سال سیصد و دوزاده، توقیعى توسط حسین بن روح در لعن و تكفیر وارتداد او صادر كردید و سر انجام در سال 323 كشته شد. (81)

غیبت كبرى

چنانكه گفتیم، با در گذشت چهارمین نایب خاص امام دوازدهم، دوران غیبت كبرى آغاز گردید.

در این دوره، علماى واجد شرائط، از سوى امام زمان نیابت عامّه دارند چنانكه دیدیم، نیابت خاصّه عبارت از این است كه امام، شخص خاصى را با اسم و رسم معرفى كند و نایب خود قرار دهد، ولى نیابت هر فردى كه آن ضابطه با او تطبیق كند، نایب شناخته شود و به نیابت از امام، در امر دین و دنیا، مرجع شیعیان باشد. امامان معصوم، به ویژه حضرت حجة بن الحسن المهدى - عجل الله تعالى فرجه - در روایات متعددى این شرائط را بیان فرموده و مسلمانان را در دوران غیبت كبرى موظف كرده‏اند كه به واجدان شرائط مزبور رجوع نموده و طبق دستو آنان عمل كنند. پاره‏اى از این روایات را ذیلاً از نظر خوانندگان محترم مى‏گذرانیم:

1 - «عُمَر بن حنظله» مى‏گوید: از امام صادق - علیه السلام - پرسیدم: اگر بین دو نفر از شیعیان بر سر قرض یا ارث اختلافى پیش آید و به حكومت و قضات (وقت) مراجعه كنند آیا این كار جایز است؟ امام فرمود: هر كس در مورد حق یا باطل به آنان مراجعه كند، در حقیقت به طاغوت (82) مراجعه كرده و هر چه را به حكم آنان بگیرد، به طور حرام گرفته است، هز چند حق ثابت او باشد، زیرا آن را به حكم طاغوت گرفته كه خداوند امر كرده است به او كفر ورزند، و انكار كنند، چنانكه مى ‏فرماید: یریدُونَ أن یتَحاكَمُواالَى الطّاغوتِ وَقَد أُمِرُوا أن یكفُرُوا بِهِ (83): «مى‏خواهند طاغوت را به داورى بطلبند در حالى كه به آنان دستور داده شده كه به طاغوت كافر شوند».

پرسیدم: پس چه باید بكنند؟

فرمود: باید نگاه كنند ببینند چه كسى از شما حدیث ما را روایت نموده و در حلال و حرام ما نظر افكنده و صاحب نظر شده و احكام و قوانین ما را شناخته است، او را به عنوان حاكم و صاحب رأى بپذیرند، زیرا من او را حاكم بر شما قرار داده‏ام. اگر او بر اساس حكم ما حكم نماید و كسى از او نپذیرد، حكم خدا را سبك شمرده و ما را رد كرده و كسى كه ما را رد كند، خدا را ردّ كرده است و این، به منزله شرك ورزیدن به خداى متعال است... (84)

این فرمان امام صادق - علیه السلام - یك فرمان كلى و عمومى است و مفاد آن شامل همه فقهاى واجد شرائط مى‏شود/

در صورتى كه امام راضى نشود در یك اختلاف جزئى به قضات حكومت طاغوتى مراجعه شود، مسلّماً راضى نخواهد بود سایر امور مسلمانان زیر نظر ستمگران باشد بلكه اداره این امور را زیر نظر فقهاى عادل شیعه قرار داده است.

2 - اسحاق بن یعقوب مى‏گوید: از محمد بن عثمان (دومین نایب خاص حضرت مهدى) خواستم نامه‏ام را به پیشگاه امام برساند. در آن نامه مسائل مشكلى كه داشتم پرسیده بودم. امام با خط خود جواب نوشته بود.

از جمله سؤالاتم این بود كه در پیشامدها در عصر غیبت به چه كسى مراجعه كنم در پاسخ این سؤال فرموده بود:

و امّا در حوادثى كه رخ مى‏دهد، به راویان احادیث ما مراجعه كنید. آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا (بر شما) هستم. (85)

با آنكه اسحاق بن یعقوب در این نامه در مورد وظیفه خو سؤال كرده، ولى امام به صورت عمومى پاسخ داده و وظیفه همه شیعیان را معین نموده است.

مهدى (ع) در منابع شیعه

اخبار و روایات فراوانى از پیامبر اسلام و هر یك از امامان - علیهم السلام - درباره تولد، غیبت، ظهور و قیام جهانى و سایر ویژگیهاى حضرت مهدى نقل شده و در واقع سالها پیش از تولد آن حضرت، خصوصیات و ویژگیهاى او - از قبیل اینكه: او از خاندان پیامبر (ص)، از فرزندان فاطمه - علیها السلام - و از نسل حسین - علیه السلام - است و با قیام جهانى خویش زمین را پر از عدل و داد خواهد كرد - پیشگویى شده است. تعداد این روایات به حدى فراوان است كه درباره كمتر موضوعى از موضوعات اسلامى این اندازه حدیث وارد شده است.

ما نخست به تعداد روایات وارد شده از ائمه شیعه درباره حضرت مهدى - علیه السلام - و نیز اسامى كتبى كه علماى این مذهب مستقلاً درباره آن حضرت نوشته‏اند اشاره مى‏كنیم، سپس روایات رسیده از پیامبر اسلام (ص) از طریق اهل سنت و نیز كتب آنها را در این باره مورد بررسى قرار مى‏دهیم:

در اینجا بى مناسبت نیست یاد آورى كنیم: با آنكه عصر هر یك از ائمه و یژگیهایى داشته و توجه آن بزرگواران قاعدتاً معطوف به مسائل و موضوعات حادّ روز بوده، امّا در عین حال، موضوع حضرت مهدى - عج الله تعالى فرجه الشریف - همواره مورد نظر آنان بوده و به مناسبتهاى گوناگون بیانات و پیشگوییهاى فراوانى نموده‏اند كه ذیلاً به عنوان نمونه آمارى اجمالى از احادیثى كه از ائمه در این زمینه رسیده از نظر خوانندگان محترم مى‏گذرانیم:

1 - امیر مؤمنان - علیه السلام - 51 حدیث،

2 - امام حسن - علیه السلام - 5 حدیث،

3 - امام حسین - علیه السلام - 14 حدیث،

4 - امام زین العابدین - علیه السلام - 11 حدیث،

5 - امام باقر - علیه السلام - 63 حدیث،

6 - امام صادق - علیه السلام - 124 حدیث،

7 - امام موسى بن جعفر - علیه السلام - 6 حدیث،

8 - امام رضا - علیه السلام - 19 حدیث،

9 - امام جواد - علیه السلام - 6 حدیث،

10 - امام هادى - علیه السلام - 6 حدیث،

11 - امام حسن عسكرى - علیه السلام - 22 حدیث. (86)(87)


:: بازدید از این مطلب : 400
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
به وبلاگ من خوش آمدید
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند